- تاریخ ثبتنام
- 20/11/20
- ارسالیها
- 1,060
- پسندها
- 10,683
- امتیازها
- 30,873
- مدالها
- 21
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #51
آب بدون رنگ بود اما در باتلاق بخاطر خاک تیرهش سیاه بود مثل همیشه؛ درست مثل اویی که بد نبود فقط محیط اطرافش بد بود، شد آدم بده... .
کمکم تا بالای کمرش زیر آب فرو رفت اما ناگهان ذرهذرهی آبهای داخل باتلاق تبدیل به عقربهایی شدند که از داخل آب درحال قلقل بیرون میریختند و به سمتش حمله میکردند.
کمکم به جان نزدیک شدند و او جیغی زد و باتلاق او را پایین و پایینتر کشید؛ آب تا زیر گلویش رسید و جیغی زد:
- مادر...!!
و صدایش خفه شد و داخل آب تاریک فرو رفت...ناگهان سر گردنزده شده خونین توفیسیل که مردمک چشمان خورده شده بود جلویش آمد و دهان بستهاش باز شد، آبها با شدت داخل دهانش فرو میرفتند و حس میکرد چیزی به خفه شدنش نرسیده است؛ کمکم چشمانش سیاه شد و خون تاریکی آنجا را پر کرد.»
سوزشی...
کمکم تا بالای کمرش زیر آب فرو رفت اما ناگهان ذرهذرهی آبهای داخل باتلاق تبدیل به عقربهایی شدند که از داخل آب درحال قلقل بیرون میریختند و به سمتش حمله میکردند.
کمکم به جان نزدیک شدند و او جیغی زد و باتلاق او را پایین و پایینتر کشید؛ آب تا زیر گلویش رسید و جیغی زد:
- مادر...!!
و صدایش خفه شد و داخل آب تاریک فرو رفت...ناگهان سر گردنزده شده خونین توفیسیل که مردمک چشمان خورده شده بود جلویش آمد و دهان بستهاش باز شد، آبها با شدت داخل دهانش فرو میرفتند و حس میکرد چیزی به خفه شدنش نرسیده است؛ کمکم چشمانش سیاه شد و خون تاریکی آنجا را پر کرد.»
سوزشی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش