- تاریخ ثبتنام
- 20/11/20
- ارسالیها
- 1,057
- پسندها
- 10,414
- امتیازها
- 30,873
- مدالها
- 21
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #61
یکی از مردان مشنگ از جایگاه پایین آمد و لبه کتش را صاف کرد، «اهمی» گفت و شروع کرد به حرف زدن:
- عالیجناب! چیزه جناب وزیر! ما در همون مایعی که از توی سر اون قاتل وحشی دراوردید دیدیم که اون چطور به پدرش که اعتراف میکرد دست خودش نبوده و توسط همون چاقوی عجیب که با طلسم جادوی باستانی شده دست خودش نبوده.
مرد لاغر حرف مرد مشنگ را قطع کرد و گفت:
- پس چطور این بچه میتونسه در مقابل اون جادوی قوی باستانی مقاومت کنه؟! اون مرد غولآسای به اون گندگی نتونسته خودش رو کنترل کنه و شما از یه بچهی نحیف و ضعیف که صبحانه نخورده توقع دارید که مقاومت کنه؟!
صدای تقتقی بلند شد و وزیر بلند گفت:
- نظم دادگاه رو بهم نریزید.
جان حالش داشت بهم میخورد و تابلو بود فقط برای مسخرهبازی اینکار ها را میکنند و هیچکس...
- عالیجناب! چیزه جناب وزیر! ما در همون مایعی که از توی سر اون قاتل وحشی دراوردید دیدیم که اون چطور به پدرش که اعتراف میکرد دست خودش نبوده و توسط همون چاقوی عجیب که با طلسم جادوی باستانی شده دست خودش نبوده.
مرد لاغر حرف مرد مشنگ را قطع کرد و گفت:
- پس چطور این بچه میتونسه در مقابل اون جادوی قوی باستانی مقاومت کنه؟! اون مرد غولآسای به اون گندگی نتونسته خودش رو کنترل کنه و شما از یه بچهی نحیف و ضعیف که صبحانه نخورده توقع دارید که مقاومت کنه؟!
صدای تقتقی بلند شد و وزیر بلند گفت:
- نظم دادگاه رو بهم نریزید.
جان حالش داشت بهم میخورد و تابلو بود فقط برای مسخرهبازی اینکار ها را میکنند و هیچکس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش