فن‌فیکشن متوسط فن فیکشن دگرگون‌نما | داداباگ کاربر انجمن یک رمان

[•|DADA BUG|•]

کد فن‌فیکشن: 43
ناظر: Raha~r
نام فن‌فیکشن: دگرگون‌نما
برگرفته از: مجموعه کتاب‌های هری پاتر
نام نویسنده: دادا باگ
تگ: متوسط
ژانر:

خلاصه:
برگرفته از مجموعه کتاب‌های هری پاتر جان‌جانسون، جادوگر نسبتاً قوی‌ای که زندگی‌اش از زمان یازده‌سالگی تا بزرگ‌سالی‌اش را روایت می‌کند.
مرگ‌خواری که دگرگون می‌کند سرنوشتش را... ...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[ZAHRA MODABER]

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن یک رمان برای منتشر کردن فن فیکشن خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ فن فیکشن خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
"قوانین جامع تایپ فن فیکشن"

و برای پرسش سؤالات و اشکالات خود در رابطه با فن فیکشن، به لینک زیر مراجعه فرمایید.
" تاپیک جامع مسائل کاربران در رابطه با رمان‌نویسی "

برای انتخاب ژانرِ مناسبِ فن فیکشن خود به تاپیک زیر مراجعه کنید...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[•|DADA BUG|•]

مقدمه:

دگرگون نماها در دنیای من دو نوع هستن؛ نوع اول فقط قادره ظاهرشو تغییر بده اما نوع دوم درونش رو. نوع اول محدود به دنیای جادوگریه اما نوع دوم محدود نیست فراتر از زمان و مکانه و به هیچ دنیایی وابسته نیست.
روزی خودم رو درون مرداب سیاه درحال غرق شدن دیدم. دستانی از دور ظاهر شدن و به امید نجات گرفتمشون، اما کی فکرشو میکرد بدتر اون‌ها من رو به اعماق مرداب بکشونن؟
این یه داستان نیست، این چند کلمه و حرف پشت‌سرهم نوشته شده نیست، این زندگی منه و همین‌طور زندگی بقیه، من یه کارکتر درون یه کتاب نیستم من وجود دارم، واقعی‌تر از زندگیت... .

نحوه پارت‌گذاری:
از ۱ خرداد...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[•|DADA BUG|•]

!​

Chapter1:Run
1980mars 7
23:32​

همراه با صدای رعد‌و‌برق درب ماشین باز شد و پوتین‌های کارگاه داخل گودال گل‌آلود فرو رفت. صدای بی‌سیم‌های مامورین و نور قرمز آبی ماشین‌ها اطراف رو کمی از تاریکی درآورده بود.
دورتادور محطوطه با نوارهای زرد ویژه بسته شده بود. سه مامور پلیس که کارشون دور نگه داشتن افراد عادی از نقطه اصلی بود وسط خیابون خلوت وایساده بودن و با نگه داشتن نوشیدنی گرم بین دستای یخ‌زدشون گپ می‌زدن.
جلوی چه کسی رو باید می گرفتن، مگس‌ها و پشه‌هایی که به سمت چراغ‌های سر خیابون می‌رفتند یا روح‌های سرگردان ساختمونای متروکه اطراف رو، اما در نظر کارگاه جوان این چیزها مهم نبود، هر کسی در هر جا و موقعیتی، زمانی که سر پستشه...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.