- تاریخ ثبتنام
- 8/2/21
- ارسالیها
- 213
- پسندها
- 1,659
- امتیازها
- 9,913
- مدالها
- 8
- سن
- 29
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #211
- نمیخوام بکشم!
- نکش خوب عزیز دلم.
- بعد نمیگی چه بیحیاست.
بلند و پر صدا خندیدم، پیش رفتم و به آغ*وشم کشیدمش، محکم سرش را به سینهام فشردمش و میان خنده گفتم:
- من میمیرم برات مهرو. برای هر حالتت میمیرم.
سرش را بالا آورد و از پایین نگاهم کرد.
- رادمهر؟!
وقتی از این فاصله به چشمهایم خیره میشد و نامم را با آرامترین لحن صدایم میزد، نمیشد خوددار باشم! نمیشد چشم قلب و دلم را ببندم و چشم منطق و عقلم را باز کنم... سخت بود خودداری! صدایم پایین آمد... درست هم سطح صدای او.
- جان رادمهر؟!
- دوستت دارم!
قبل از اینکه لب باز کنم، قبل از اینکه از ته دل بگویم «من خیلی بیشتر» جلو آمد و سیراب کرد عطش خواستنش را. به آرامی و نرمی عشق را به قلب و روحم تزریق کرد.
قلبم... امان از قلب عاشقم! امان...
- نکش خوب عزیز دلم.
- بعد نمیگی چه بیحیاست.
بلند و پر صدا خندیدم، پیش رفتم و به آغ*وشم کشیدمش، محکم سرش را به سینهام فشردمش و میان خنده گفتم:
- من میمیرم برات مهرو. برای هر حالتت میمیرم.
سرش را بالا آورد و از پایین نگاهم کرد.
- رادمهر؟!
وقتی از این فاصله به چشمهایم خیره میشد و نامم را با آرامترین لحن صدایم میزد، نمیشد خوددار باشم! نمیشد چشم قلب و دلم را ببندم و چشم منطق و عقلم را باز کنم... سخت بود خودداری! صدایم پایین آمد... درست هم سطح صدای او.
- جان رادمهر؟!
- دوستت دارم!
قبل از اینکه لب باز کنم، قبل از اینکه از ته دل بگویم «من خیلی بیشتر» جلو آمد و سیراب کرد عطش خواستنش را. به آرامی و نرمی عشق را به قلب و روحم تزریق کرد.
قلبم... امان از قلب عاشقم! امان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.