فال شب یلدا

شعر مجموعه اشعارخاکستر سپید | queen of hell کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Wild
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 693
  • کاربران تگ شده هیچ

Wild

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
132
پسندها
1,426
امتیازها
10,013
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه اشعار: خاکستر سپید
نام شاعر: سودا حسینی
مقدمه : آتش عشقت لحظه ای سوزاندم که دلتنگی هایم بهانه بارشم شد
رفتی ز ویرانه قلبم خاکستری سپید ماند ز دختری که حالا فقط می سوزاند و خاکستر می کند
 
امضا : Wild

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • #2
•| بسم رب العشق |•
668759_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg
ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : SAN.SNI

Wild

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
132
پسندها
1,426
امتیازها
10,013
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #3
رهگذر...


رهگذری از کنار قبر شکسته و تیره ام گذر کرد
نگاهی به نوشته های بی سرو ته قبر کرد
گویا دلش به رحم امد و با آبی که رخت روی قبر؛
سنگ خانه ام را رنگی دگر کرد
آهسته زانو زد در کنار خانه سنگی امو نجوایی غریب کرد
آهسته نغمه خواند دله شکسته ام را حالی دگر کرد
من سنگ و آرام و لطیف
بدون اجبار راهی دگر را امتحان کرد
نجوا با منه بی کس و کار کرد
نمیدانم مگر نقاش بود که دنیایم را رنگارنگ کرد
او راحت مرا از بند جدا کرد
و باز هم مرا وارد جریان پر طلاتم این زندگی کرد
دستم را با مهر گرفت و از پل عبور کرد
تا که رسید به آخر ریسمان که
رویم را بوسید و آهنگ جدایی کرد

و این صدای لرزان من بود که پرسه زد در غار گوش او
: به دنبال کدام آواره میری؟ چطور و با کدام گلبرگ به فرشینه خوشبختی می شینی؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Wild

Wild

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
132
پسندها
1,426
امتیازها
10,013
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #4
نقض...


گویند بهار را فصل عاشقان است؛
پس چرا یار من از من جدا است؟
گویند عشق مخصوص خدا است؛
پس چرا قلب من درگیر یار است؟
گویند دل به دل را راهی آشکار است؛
پس چرا راه رسیدن به دلدار برای من سراب است؟
گویند هر خطایی را تقاص است؛
پس چرا عشق من اینقدر بی خیال است؟
گویند که عشق یک گناه است؛
پس چرا داخل هر داستان؛ عاشق قهرمان است؟
گویند عاشق واقعی ؛ فرهاد شیرین است؛
پس چرا پایان زندگی اش اینگونه غمگین است؟
گویند موجب فساد و خ**یا*نت کار فقط دختر است؛
پس چرا دزد قلبم و قاتل روح من یک پسر است؟
گویند چشمان دختر گوی جادوست؛
پس چرا چشمان یک پسر هوش از سر من برده است؟
گویند هر که عاشق شود بی عقل است؛
پس چرا هرکه را دیدم آدم بود؛ عاشق است؟

گویند بالا ترین نیکی شهادت است؛
پس چرا می گویند عاشقی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Wild

Wild

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
132
پسندها
1,426
امتیازها
10,013
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #5
فقط تغییر کن...


سکوت می کنم؛
غروب می کنی...
در آتش عشقت می سوزم؛
آتش عشقت را شعله ور تر می کنی...
اشک می ریزم؛
از کنارم بی تفاوت عبور می کنی...
صبر می کنم؛
غرقم می کنی...
چون شمع به پای عشقت اب می شوم؛
و تو لحظه در کنارم درنگ نمی کنی...
نگاهت می کنم؛
دیدن رویت را دریغ می کنی...
عاشقت می شوم؛
عشق را بازیچه هوس می کنی...
در دوستت دارم عشق را خلاصه می کنم؛
با جوهر هوس او را رنگی دگر می کنی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Wild

Wild

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
132
پسندها
1,426
امتیازها
10,013
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #6
درگیر....



قلمم ز رقص شعله های بی تاب شعر خسته شده
چند صباحی ست که لب به سخنی نمی گشاید
و آواز تلخ شیدایی سر نمی دهد...
کلمات در حال فرارند
و ز اسارت قلم بیزار...
چون مرغان دریای فقط در پرواز؛
در اتحادند...
و در هنگام فرود آمدن از هم سوا ...
قلبم در سکوت غوطه می خورد؛
و مغزم در حال پرش از روی موانع...
کسی تلنگری میزند؛
نجوا می کند:
خواب های رویایی برایت دیده است؛
سودای رنگی در سر دارد؛
ققنوست را قصد
فراری دادن ز بند و افسار است...
اما من گوش نمی سپارم؛
خیالم مکدر است؛
چراکه چشمک ستارگان برایم
تداعی برق چشمانش است؛
لباس عروس شب اما؛
به گرداب مخوف مشکی چشمانش نمی ماند؛
برق تیغه خنجر؛
همان لبخند تیزو برنده اوست...
پس زبان بیگانه آن ناشناس نزدیک را نمی فهمم...
وزنه سنگین سرم بر روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Wild

Wild

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
132
پسندها
1,426
امتیازها
10,013
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #7
رد پا...


خیلی گذر کرده زمان از روز های طلایی مشکی؛
آن عشق پاک و مخملی؛
از بوسه های عاشقانه ؛
پیچک نغمه های شاعرانه؛
جوانه دلبستگی؛
رقص سالسای احساس هایمان؛
از سپر دربرابر حرف و حرف ها؛
از پچ پچ های قاصک وار؛
خیلی می گذرد اما؛
رد پایت هنوز روی قلبم جا مانده...
عجیب بر دور حبابی چون بلور و ز چنس فولاد کشیدم...
اثر هنری که گرچه جای ترسیمش می سوزد اما؛
بذر قرمزش یاد آور؛
جرقه های بوسه
است؛
ترسیم غیرت های خرج شدست؛
ساعت شنی های نگرانی؛
رنگ نارنجیش یاد آور؛
آغوش های گدازه ای؛
حمایت های لواشکی؛
ترسیم پیچش انگشتان بلندت برانگشتان کوتاهم؛
قفل بازوانت بر دروم؛
و رنگ زردش؛
یادآور سرمای زمستانی ات؛
گره های مشغله هایت؛
تایم های فوران ز مشغله هایت؛
همه را دوست دارم؛
حتی همین رد پای پاییزی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Wild
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Samira-M

Wild

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
132
پسندها
1,426
امتیازها
10,013
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #8
گرگ زاده....




همه ایستاده اند و درخشش بلورهای بازیگوش روی گونه ام را نظاره می کنند؛
زمزمه های تیز و برنده شان را سر می دهند بر ؛
باقی مانده احساسی که در حال جان سپردن است؛
می برند رگ زندگی احساس را...
و این منم؛
ملکه ای در غبار این شهر دلگیر تنهایی...
ملکه ای سیاه؛
بدون هیچ رنگ قرمزو بنفشی؛
با تاجی ز سخره های اعماق اقانوس؛
و گردنبندی ز حرف ها و دندان کوسه؛
و چشمانی تاریک چون غاره های پنهان و عمیق وحشت انداز کف اقیانوس؛
ولبخند هایی ز جنس مکر روباه؛
با لشکری ز گرگ های وحشی؛
چون الفایی پر شکوه؛
بر سخره منطق ایستاده ام؛
و زوزه کشتار سر داده ام....
می ایستم و سایه ای اگر؛
نزدیک شود میدرم صاحبش را؛
بی وقفه , بی ایست ثانیه های در حال دویدن کتانی پوش...
این منم؛
همان که تو ساختی؛
او خواست؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Wild

Wild

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
132
پسندها
1,426
امتیازها
10,013
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #9
بدون نقاب....


من بال های مشکی ام را می سوزانم؛
تا که قصد پریدن با هیچ موجود بهشتی را نکنند...
بهشتی هایی که انگار محکوم به دروغند؛
من در جهنم سوزانم؛
حکومت می کنم...
بدون ترسیم دروغین تزویر؛
بدون رسم کردن دروغین ذات خیش...
من همینم؛ پر از خشم
او همان است که باید باشد پر از نفرت ز جنس خوب...
و تویی که زاده خاک و ساکن بهشتی؛
محکوم به توفیق اجباری و ترس های بی ریشه...
و اما من؛
نسل من؛
خودمونیم بی هیچ تردیدی؛
بی هیچ شرم قرمز رخساری؛
من همانم که باید؛
مثل تو زیاد است در برزخ بین زمین و آسمان ابدیت...
و آنهایی که خودشان هستند؛
همان گونه خواهند زیست که باید...
یاوه نمی گویم ز بخشش و ایثار؛
من درک نمی کنم معانی این کلمات را
که در رودخانه دروغ غسل داده شده اند...
 
امضا : Wild

Wild

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
132
پسندها
1,426
امتیازها
10,013
مدال‌ها
8
  • نویسنده موضوع
  • #10
سلام ، سلامی از جنس تنهایی
از جنس شیرینی تلخ خنده های نقش بسته بر لبم....
در ذهن ابریشمی اما سخره ای ام جنگ است؛ آشوب
و در صندوقچه سرخ دهانم بیابانی سوزان،
بی پرش حشرات موزی؛ خالی
خسته ام؛ اما هوشیار
خستگی ک بر چشمان خمارم سلطنت می کند
و اما من چون جغد پیر دانای قصه ها
هو هو می کنم بر شاخسار سیاه دفترم....
نمیدانم قصدم چیست زین شکنجه تن در بستر شب؛
زین بی محلی به کوبش و زاری شقیقه هایم...
چون دگر دلنوشته هایم این شب نوشته ک شاید لقب شعر بر دوش کشد
آغاز دارد بی مقصد و پایانی دارد بی اراده
و ناله چشمانم موج می شود بی بارش
و من درین فکرم تاوان چیست دختر بودنم؟
آیا طناب سیاه گیسوانم بر گردنم بسته می شود و خفه ام می کند؟
یا چون دخترک بی دفاع سرزمینم؛
دل می بندم به بوسه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Wild

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا