شعر مجموعه اشعار سوگاتا | رها سلطانی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع *RaHa._
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 148
  • برچسب‌ها
    رها سلطانی
  • کاربران تگ شده هیچ

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
«ساعت‌های یخ‌زده»
تمام ساعت‌ها
در اتاقم خوابیده‌اند
نه تیک می‌زنند،
نه تاک.
زمان،
وقتی تو نیستی
می‌میرد... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
«گم در خود»
گاهی
میان خودم گم می‌شوم،
نه صدایی هست؛
نه راهی
و نه حتی
کسی که بداند
من هنوز این‌جا هستم... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
«شک»
چیزی در من
هر شب می‌پرسد:
«آیا هنوز زنده‌ام؟»
و چیزی دیگر
جواب می‌دهد:
«نه، فقط هنوز خاموش نشده‌ای... .»
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
«صداهای دور»
از دور
صدای پایی می‌آید
مثل امیدی پنهان
که به کوچه‌های بسته‌ی دل نزدیک می‌شود
و باز،
از آن‌سوتر می‌گذرد... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
«ترک»
از جایی
ترک برداشتم
نه بلند،
نه با صدا
فقط به اندازه‌ای
که نور
راهی برای ورود پیدا کند... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
«آینه»
روزی خودم را در آینه دیدم
و باور نکردم
که این چهره‌ی خاموش،
همان باشد
که روزی،
چشمانش پُر از فردا بود... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
«پرسش»
اگر می‌توانستم بپرسم
از تاریکی،
از خودم،
از تو
فقط یک چیز می‌پرسیدم:
«کجا خاموش شدم
که دیگر هیچ‌کس
روشنم نکرد؟»
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
«اولین نور»
یک بار،
صبح زود
نوری افتاد روی کف اتاق
آن‌قدر آرام،
که دلم نخواست
پلک بزنم
مبادا خاموش شود... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
«در آستانه»
در آستانه‌ی چیزی ایستاده‌ام
شبیه عبور،
شبیه اشک،
شبیه کسی که نمی‌داند
بماند
یا
روشن شود... .
 

*RaHa._

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/7/25
ارسالی‌ها
283
پسندها
30
امتیازها
528
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
«ردپا»
روی دل خاکستری‌ام
ردپایی مانده؛
نه از کسی
نه از تو،
از من
که خواستم
از این شب عبور کنم... .
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا