متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ایوای مرگ | ماه.میم کاربر انجمن یک رمان

بابای دخترش

کاربر فعال
سطح
39
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
44,666
امتیازها
60,573
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #21
" دیلین عزیزم!

قصد داشتم وقتی که قدم در خانه‌ی جدیدتان در مارگیت می‌گذارید نامه‌ی من اولین خوش‌آمدگوی شما باشد. البته نمی‌توان منکر این حقیقت شد که با نوشتن این نامه قصد دارم اولین دقایق پس از رفتن شما را بی‌اشک سپری کنم. بگذارید اول از همه حقیقتی را بگوییم، حقیقتی که پنهان داشتن آن از شما و آن چشمان مواج‌تان که هر دم مرا درون خود می‌کشید بی‌شک ظلمی نابخشودنیست! دیلین هوپ... دیلین من! بی‌حد و اندازه برای شما دلتنگم و این دلتنگی نه از چند دقیقه‌ی قبل که بی‌قرار خود را به اتاقم رساندم و دفترچه کوچکم را از کشوی میز برای نوشتن نامه‌ی به مقصد مارگیت بیرون کشیدم شروع نشد؛ یا حتی زمانی که کالسکه‌ران اسب‌های شب‌رنگ کالسکه را هو کرد، دیلین من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

بابای دخترش

کاربر فعال
سطح
39
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
44,666
امتیازها
60,573
مدال‌ها
33
  • نویسنده موضوع
  • #22
قفسه‌ی سینه‌اش بر خلاف مردمک رقصان روی خطوط نامه ثابت و بی‌حرکت است. نفس کشیدن چگونه بود؟ با تکانی به خودش می‌آید و هوا را با مکشی حیوانی می‌بلعد. دستان سپیدش به لرزانی جلبک‌های روییده‌ بر کناره‌های طاق سنگی خلیج است. ممکن نیست، این نامه؟ حالا؟ بیش از سه ماه از تاریخ ارسال آن گذشته! پس تمام این مدت کدام گوری بوده که او را نگران و بی‌خبر به انتظار گذاشته! یعنی چند نامه‌ی دیگه بدون اینکه سروقت به دستش برسد ماه‌ها گم و گور شده.

***

Morning

February 5, 1885

Margate

حتی دستکش‌های چرمینش هم مانعی بر نفوذ سرمای برنده‌ی دستگیره فلزیِ در نمی‌شود. قدم‌های کوتاه اما محکم‌ش روی تخته‌های چوبی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا