• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان احلامِ بیداری | خانومِ اِل کاربر انجمن یک رمان

خانومِ اِل

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
27/7/22
ارسالی‌ها
159
پسندها
504
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
احلامِ بیداری
نام نویسنده:
خانومِ اِل
ژانر رمان:
اجتماعی، عاشقانه، تراژدی
کد رمان: 5824
ناظر: پرینز پرینز
خلاصه: در دنیایی که روابط به سرعت با یک کلیک ساخته و شکسته می‌شود، آتاناز تنها به یک هدف فکر می‌کند، پیشرفت!
اما زمانی که پیامی از جایی دورتر از انتظار می‌اید، همه چیز رنگ دیگری به خود می‌گیرد. او نمی‌داند که این ارتباط که در ابتدا تنها یک تصمیم تجاری بود به زودی سرنوشت دیگری خواهد یافت. شاید انچه در پس خطوط سرد و بی‌روح نهفته است، چیزی باشد که هیچ کدام از انها امادگی درکش را ندارند.
 
آخرین ویرایش
امضا : خانومِ اِل

Armita.sh

سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,534
پسندها
20,945
امتیازها
48,373
مدال‌ها
43
سن
15
سطح
32
 
  • مدیر
  • #2
49FACE90-2A12-4636-A76B-619EBFF2BC46.jpeg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Armita.sh

خانومِ اِل

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
27/7/22
ارسالی‌ها
159
پسندها
504
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
تقدیم به آن‌هایی که در سکوت عاشق شدند،
به آن‌هایی که صدای قلبشان را تنها از پشت صفحه‌های سرد شنیدند،
به آن‌هایی که در جست‌وجوی حقیقت، خود را در دل یک دروغ گم کردند.
در این دنیای پر از کلماتِ ناتمام و نگاه‌های پنهانی، شاید هیچ چیزی بیشتر از یک صدا، انسان‌ها را به هم نزدیک نکند.
و شاید هیچ‌چیز دردناک‌تر از آن نباشد که فقط یک صدای ناشناس، همه چیز را تغییر دهد...


سخن نویسنده: هدفم از نوشتن این رمان این بود تا برشی کوچیک از روابط امروزی رو به رخ بکشم، اینم بگم که تمام شخصیت ها و مکان های نام برده در رمان اتفاقی و زاده ی ذهن نویسندست. لطفا تا تموم شدن رمان هیچ کدوم از شخصیت ها رو مورد قضاوت قرار ندید.
 
امضا : خانومِ اِل

خانومِ اِل

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
27/7/22
ارسالی‌ها
159
پسندها
504
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
* به نام او که جان در دستان اوست *

فصل اول:
پیامی برای هیچکس...


گوشی را روی لبه‌ی میز، کنار ماگ نیمه‌خورده‌ی قهوه گذاشت. پیام فرستاده شده بود، اما خبری از نوتیفیکیشن نبود. صفحه‌ی گوشی هنوز روشن بود، انگار منتظر اتفاقی نامعلوم بود. آتاناز خیره شد به آن، انگشتش را روی صفحه کشید، انگار که با لمس دوباره‌اش معجزه‌ای رخ بدهد. ولی نه، هیچ تغییری نکرد. آهی کشید، صفحه را خاموش کرد و عقب رفت.

میز کارش شلوغ بود. یک جعبه‌ی کوچک روبان‌پیچ‌شده، یک دستبند ظریف نقره‌ای که هنوز داخل جعبه جا نگرفته بود، و کنار همه‌ی این‌ها، دفترچه‌ای که لیست سفارشات این هفته را رویش نوشته بود. خودش را مشغول کار کرد، دستبند را داخل جعبه گذاشت، روبانش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : خانومِ اِل

خانومِ اِل

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
27/7/22
ارسالی‌ها
159
پسندها
504
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #5


یک پیام جدید!
آتاناز گوشی‌اش را برداشت و صفحه را باز کرد. پیام از طرف پیج کاری نوا آمده بود.
- سلام، ببخشید که دیر شد، ادمینم چند روزی نیست، مجبور شدم خودم پیام‌ها رو چک کنم. تعرفه‌ی تبلیغات رو برات می‌فرستم، فقط قبلش یه سؤال: می‌تونی یه ویس بفرستی درباره‌ی محصولاتت؟ توضیح بدی که دقیقاً چه چیزایی برای تبلیغ داری؟

آتاناز با دقت به پیام نگاه کرد. این یعنی نوا خودش جواب داده بود؟ همیشه فکر می‌کرد ادمین‌ها هستند که این کارها رو انجام میدن. ذهنش مشغول شد و لحظه‌ای در سکوت نشست. سپس گوشی‌اش را برداشت و انگشتش را روی دکمه‌ی ضبط صدا گذاشت.

ویس اول:
- سلام نوا، من آتانازم، صاحب شاپ آتیسوری. ما راستش در واقع اکسسوری‌های خاص و مینیمال می‌فروشیم. بیشتر چیزهایی مثل گوشواره، انگشتر و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : خانومِ اِل
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Taban_Art

خانومِ اِل

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
27/7/22
ارسالی‌ها
159
پسندها
504
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #6

نوا حسابی سرش شلوغ بود. پتو را دور خودش پیچیده بود و روی کاناپه لم داده بود، گوشی را با یک دست گرفته و انگشتش بی‌وقفه روی صفحه حرکت می‌کرد. خانه‌تکانی چند روز اخیر خستگی را به جانش انداخته بود، از آن مدل خستگی‌هایی که حتی بعد از استراحت هم هنوز حسش می‌کنی. بین این همه کار، چند روز هم حالش خوب نبود و حالا که بالاخره فرصت کرده بود گوشی را بردارد، پیام‌های تلنبارشده‌ی اینستاگرام انتظارش را می‌کشیدند.
علیرضا که تازه از اتاقش بیرون آمده بود، با لیوان چای در دست، نگاهی به او انداخت و با پوزخندی گفت:
- تو رسماً توی اینستاگرام غرق شدی، می‌دونستی آخرش کور میشی میوفتی روی دستمون؟

نوا بدون اینکه نگاهش را از صفحه بردارد، با بی‌حوصلگی جواب داد:
- بهتر از اینه که تو، کل روزتو پای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خانومِ اِل
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Taban_Art

خانومِ اِل

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
27/7/22
ارسالی‌ها
159
پسندها
504
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
نوا به گوشی خاموش‌شده خیره شد. شاید دخترک واقعاً به این تبلیغ نیاز داشت. شاید اگر کمی بیشتر به او فرصت می‌داد، اتفاق بدی نمی‌افتاد. اما از کجا معلوم؟ نمی‌خواست دوباره درگیر دردسر شود.
بازدمش را بیرون داد، پتو را دور خودش کشید و سرش را به پشتی کاناپه تکیه داد. صفحه‌ی گوشی، خاموش و ساکت روی میز افتاده بود.

آن سوی این صفحه‌ی سیاه، دختری نشسته بود که حالا، با یک ویس چندثانیه‌ای، رویاهایش را یک قدم دورتر می‌دید.

***
آتاناز گوشی را روی میز گذاشت و به صفحه‌ی خاموشش خیره شد.
حتی با اینکه انتظار چنین جوابی را داشت، اما باز هم ناامیدی، سنگین روی سینه‌اش نشسته بود. نفس عمیقی کشید و سعی کرد منطقی باشد. می‌دانست که خیلی از بلاگرها و اینفلوئنسرها سخت اعتماد می‌کنند، اما نوا… نوا دقیقاً...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خانومِ اِل
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Taban_Art

خانومِ اِل

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
27/7/22
ارسالی‌ها
159
پسندها
504
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
نوا دست‌به‌سینه نشست و با لحنی جدی گفت:
-ادمین دارم، ولی این چند روز نیست. فقط یه مدت کوتاهه. تو هم که بلدی چطور جواب بدی، توی همین مدت چند بار پیامای کاری رو چک کردی. لطفاً، فقط یه مدت کوتاه، بعدش خودم دوباره برمی‌گردم.

علیرضا پوفی کشید و گفت:
- فقط چون اون دفعه کمکم کردی، قبول میکنم تا دِینی روی گردنم نباشه؛ ولی فقط تا وقتی که ادمینت برگردها!
نوا لبخندی زد و گوشی را به سمتش گرفت و گفت:
- مرسی داداش خان، فقط حواست باشه، کسایی که فالووراشون پایینه، معمولاً ردشون می‌کنم. از قبل هم یه سری توضیح برای تعرفه‌ها نوشتم، کافیه اونا رو بفرستی.
علیرضا سری تکان داد و گوشی را برداشت. نوا یک نفس عمیق کشید و فنجان قهوه‌اش را دوباره برداشت. شاید با این کار، کمی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : خانومِ اِل
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Taban_Art

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 13)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 2, کاربر: 1, مهمان: 1)

عقب
بالا