• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم تراژدی رمان دل ز آشیان، رهایی می‌طلبد | یکتا عنصری نویسنده انجمن یک رمان

کدام شخصیت رمان را دوست دارید یا باهاش ارتباط می‌گیرید؟


  • مجموع رای دهندگان
    18

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #141
خواننده‌های من کجان؟ :^

چنگی به بازویم می‌کشم و می‌کوشم جدی و راسخ نگاهش کنم. عرق از تیره‌ی کمرم راه می‌گیرد. کاش لیوان آبی درخواست می‌کردم.
- من دنبال کسی می‌گردم که راجع به یک شخص تحقیق کنه. شما...چنین کسی رو می‌شناسید؟
با مردمک‌های ریزش در چشمانم زل می‌زند. نفسم هرلحظه‌ از گرما و تیرگی اتاق تنگ‌تر می‌شود و کاش یک نفر این پنجره‌ی لعنتی را باز کند. روان‌نویس آبی‌اش را میان انگشتانش تاب می‌دهد و نگاه متفکرش میان من و میزش به گردش در‌ می‌آید.
- می‌شناسم، اما اون شخص چه کسی هست؟
سرم را کمی به سمتش متمایل می‌کنم.
- شما نمی‌شناسید.
جفت ابروهایش نمایشی بالا می‌پرند و کفت دستش را زیر چانه‌اش می‌زند. باز در فکر می‌رود، باز میان جملات وقفه می‌اندازد و خونم را به جوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #142
کف دستم را بر پیشانی‌ام می‌فشارم. سرم درد می‌کند و صدای ساخت و ساز از بیرون هم مزید بر علت شده است. دندان می‌سایم و در نگاه براقش خیره می‌شوم.
- شما دارید چی کار می‌کنید آقای ستوده؟ هدفتون از این اعمال چیه؟
ریلکس و به طرز اعصاب خوردکنی لیوان قهوه‌ای برای خودش می‌ریزد. دیوانه است! خدا خودش به داد این آدم‌ها برسد که روز به روز نفرت‌انگیزتر می‌شوند.
- هیچ قصد و غرضی ندارم، صرفا دنبال یک شخص متشخص می‌گردم که در اون‌جا همراهم باشه و شما اولین نفری هستید که به ذهنم رسید. فکر نکنم مشکلی داشته باشه.
چشم و دل روشن! جانم روشن! نیشخند عصبی‌ام دست خودم نیست و پدرم کجاست که ببیند دخترش چه پیشنهادتی می‌گیرد؟ دستم را با حرص بالا می‌آورم تا دهانش را ببندد که بیشتر از این از چشم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #143
دستم را از مشتش بیرون می‌کشم و بی‌هیچ تعللی از دفتر مزخرفش بیرون می‌روم. به در تکیه می‌دهم و نفس عمیقی می‌کشم. خسته‌ام! از این جدال بی‌معنا از هیچ، برای هیچ و به هیچ خسته‌ام. از این بی‌پشتوانگی همیشگی، از آدم‌های اطرافم که هر کدام به نحوی درحال گرفتن جانم هستند، از خودم! از منی که در دست طوفان محنت افتاده است و نمی‌داند به کجا می‌رود.
لبخند کجی به منشی ریزنقشی که با تعجب نگاهم می‌کند، می‌زنم. کمر راست می‌کنم، محکم قدم برمی‌دارم. من یاد گرفته‌ام با خلاء درونم، سنگین و موقر باشم. و من این مرد را هم مانند همه پشت سر می‌گذارم، امروز و روزهای دیگر را هم پشت سر می‌گذرام و شاید...شاید هم کمی این میان نفسم تنگ شود، کمی قلبم بگیرد. مثلاً با این عسلی‌های منحوسی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #144
سینه‌ام به خس‌خس می‌افتد. نفسم بالا نمی‌آید و چرا این دست‌ها قطع نمی‌شوند تا دیگر هیچ‌کس نتواند به چنگ بگیرد؟ دستم را با ضرب از حصار مشتش بیرون می‌کشم. نگاهم را در خیابان خلوتی که گه گاهی اتوموبیلی از میانش رد می‌شود، می‌چرخانم. فاصله می‌گیرم و دستم را روی مچ کبود شده‌ام می‌فشارم.
- صداتو بیار پایین، حواست هست کجاییم؟ برو عقب...مگه من بمیرم که با تو بیام.
عسلی‌هایش ترسناک‌تر از گذشته شده است. قدم به قدم جلو می‌آید، طوری حائل می‌ایستد که با این قد و قامت کسی مرا نبیند. هرم نفس‌های خشمگینش در صورتم پخش می‌شود.
- آره، می‌میری! چون من خودم می‌کشمت، چون مگه مرده باشی که تو اون خونه نباشی. فهمیدی؟!
دستم را دوباره می‌کشد، فاصله را به صفر می‌رساند و من ته خوش‌شانس هستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #145
خب...بگید ببینم دلتون برای آشیان تنگ نشده بود؟ *-*

***
قدم‌هایم را بلندتر و محکم‌تر از معمول برمی‌دارم و قلبم انگار زیر قدم‌هایم له می‌شود که چنین در بی‌نفسی به سر می‌برم. طولانی و عصبی دم می‌گیرم و شلوغی این راهروی مملو از رنگ‌های تیره هم مزید بر علت نفس‌تنگی‌ام شده است. دستم نامحسوس از زیر شال بر قفسه‌ی سینه‌ام می‌نشیند. نگاه منتظران سالن را روی خودم حس می‌کنم و استوارتر می‌ایستم. چه کسی می‌داند پشت این قامت راست، پشت این چشمان تیر‌ه‌ی عمیق، یک زن شکست‌خورده نهفته است. زنی که همیشه شکست می‌خورد!
- باختی...خانمِ آشیان!
صدایش را از پشت سرم می‌شنوم و یارای برگشتن ندارم. پلک‌هایم در آغوش هم می‌روند و چنان مشت درهم گره می‌کنم که دستم به سفیدی می‌گراید. خودش مرا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #146
نزدیک در ورودی می‌ایستم و مشتم محکم بر جداره‌ی دیوار می‌نشیند. عصبی بازویم را چنگ می‌زنم و انگار یادم رفته که پرویز هنوز مانند سایه‌ پشت سرم است.
- خودتون رو نبازید، به هرحال احتمالِ این شکست رو توی اولین دادگاه هردوی ما داده بودیم.
صدایش را واضح‌تر از همیشه می‌شنوم، سر می‌چرخانم و از نزدیکی‌اش التهاب درونم بیشتر می‌شود. نگاه کردن و صحبت با این مرد حالا شاید به شدت نفس‌گیر باشد، اما من آدم نفس کم آوردن نیستم. نامحسوس فاصله می‌گیرم و مستقیم به خاکستری‌های مطمئنش زل می‌زنم. چیزی در عمق نگاهش نهفته که عجیب حال به هم زن است.
- خودم رو نباختم و قرار هم نیست ببازم آقای ستوده، فقط کمی خسته‌ هستم.
کف دستم را بر گونه‌ام می‌کشم و انگار تازه داغی پوستم را حس می‌کنم که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #147
همانا وی درحال له شدن زیر حجمه‌ی کارهاست...ببخشید اگه کم‌کار شدم♡-♡

صورت گردش را با حالت ناخوشایندی درهم می‌کشد. با فخرفروشی و حس مالکیت مزخرفی دست بر چهارچوب در حائل می‌کند و این زن با تمام طلاهایی که از سر تا پایش آویخته هم، حقیر است.
- چرا فکر می‌کنی کسی این‌جا اجازه میده یزدان رو ببینی یا اصلاً پاتو بذاری تو این خونه؟
آرام و متمسخر می‌خندم و سر تکان می‌دهم. در مقابل این حجم از خودبزرگ‌بینی و جهالت تنها می‌توانم تاسف بخورم. یک تای ابروی سیاهم را بالا می‌دهم و دست به سینه می‌ایستم.
- قرار نیست از شما یا هر شخص دیگه‌ای اجازه بگیرم!
می‌خواهم با تنه‌ای کنارش بزنم اما لجبازتر راهم را می‌بنند و من دیگر هیچ نمی‌شنوم جز صدای مزخرفش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #148
تقه‌ای به در می‌زنم، چندی بعد صدای صندل‌های مامان را می‌شنوم و به تقاعبش در باز می‌شود. نگاهم در صورت بی‌آلایشش می‌چرخد و من عجیب دل‌خورم و او بهت کرده است. سرخی دور چشم‌ها و گودی ژرفشان، در نگاهم تیغ می‌شود. پیر شده است و من هم و او یخ زده است و من هم!
- مامان...!
انگار تارهای صوتی‌ام هم یخ زده‌اند که زیر فشار ادامه‌ی حرف‌هایم له می‌شوند. ناباور نگاهش می‌کنم. چیزی مانند زلزله درونم می‌لرزد، هُری در دلم می‌ریزد و و من عجیب قفل کرده‌ام و او وحشت. روسری سفیدش را جلو می‌کشد و مانند آهویی فراری به جهت مخالف می‌رود اما من هنر آن دست‌ها را می‌بینم! سرخی و التهاب صورت سفیدش دلم را ریش می‌کند. با پاهای سر شده پشت سرش می‌روم. طول می‌کشد که وضعیتم را تحلیل کنم، طول می‌کشد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #149
نگاهم مسیر قطره‌ اشکی که روی گونه‌ی ملتهبش سر می‌خورد و تا لب‌های نازکش کشیده می‌شود، دنبال می‌کند. من هم پرم از اشک...از گریه‌های سرکوب شده. پر از بغضی که نفسم را به تنگا کشانده و من سال‌هاست که در جان می‌گریم؛ چشمانم یخ زده‌اند. نفس عمیقی می‌کشم و از عطر خورش هویجِ تبریزی دلم مالش می‌رود‌. نگاهم را سراسر خانه‌ای که دیوارهای چرک نباتی‌اش درحال خفه کردنم هستند، می‌چرخانم.
- یزدان کجاست؟
رد اشکش را با پشت دست می‌زادید و حینی که پیشبند آشپزی به تن می‌کند، دلگیر جواب می‌دهد.
- از وقتی نیستی کارش شده کز کردن کنج اتاق، وقتی هم میاد بیرون با همه دعوا می‌کنه.
سرم سمت دری که انتهای راهروی دالان‌مانند خانه قرار دارد، می‌چرخد و دلم پر می‌کشد برای سرتق‌ بازی‌هایش. دست و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته نقد
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/8/19
ارسالی‌ها
903
پسندها
24,413
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #150
صدای اعتراضش ملتمسانه بلند می‌شود و نگاه‌های پر از انرژی منفی‌اش کم‌کم حد تحملم را رد می‌کند. چنان لجبازانه بر موضع‌ سکوتش ایستاده که انگار خودم باید پایین بیاورمش. ابروهایم درهم می‌پیچند و با قدم‌های سنگینی نزدیک می‌روم. دستی که سخت پشتش مشت کرده و رگه‌های آبی‌اش از سر زور و مقاومت متورم شده‌اند، نهایت بعد از چندی تقلای بی‌جا در دستم باز می‌شود و کاش...کاش من می‌مردم و این باران درد دانه‌دانه بر دلم نمی‌بارید، ترک نمی‌زد. نگاهم مات می‌ماند، یخ می‌زند. به قرص‌های رنگارنگی که بر سرخی قالیچه‌ی ترکمن می‌رقصند و چشمک می‌زنند! و من چنان قفل کرده‌ام که هیچ نمی‌فهمم یزدان چگونه جفت دست‌هایش را بر پیشانی‌اش می‌کوبد و هفت جد و آباد خودش را به دشنام می‌کشاند. هیچ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا