- ارسالیها
- 920
- پسندها
- 15,335
- امتیازها
- 37,073
- مدالها
- 18
- نویسنده موضوع
- #11
هستم ولی آشفتگیها را
گاهی میان خنده میبینم
گاهی میان زرد پاییزم
من برگهای سبز میچینم
هستم ولی در غارت فکرم
هستم ولی یغمایِ رویایم
هرگز نرفتی از عصبهایم
تا بین این تن من بیاسایم
هرگز نرفتی گرچه جسمت نیست
هرگز نرفتی گرچه آنجایی
دست برنمیدارند هرگز هم
در دل تَوَهم های "می آیی"
هستم ولی تاراج آشوبم
تاراج شبهای بدون تو
میسوزم از تنهایی مطلق
در بین تبهای بدون تو
هستم ولی روحی که جامانده
خود را میان درد پیچیده
از گرم آغوشت گذر کرده
بر جادههای سرد پیچیده
هستم ولی یک تکه دلتنگی
در صندوق تنهاییم جا ماند
آخر نرفتی از سر خسته
من با من و با من چه تنها ماند