- ارسالیها
- 57
- پسندها
- 744
- امتیازها
- 3,623
- مدالها
- 6
- نویسنده موضوع
- #1
کد داستان: 463
ناظر:
MIELE
نام نویسنده: فاطمه زینالی
ژانر: #فانتزى #رئال_جادویی

خلاصه: خیال بافی مانند یک بیماری بهجانم افتاده بود. صدایی از درون ذهنم مرا وادار به انجام خواستهاش میکرد. او افکارم را به کنترل گرفته بود و هی تکرار میکرد: بپر! بپر!
انگار از آینده خبر داشت یا شاید هم یک توهم بود. بههرحال عمل کردن به حرفاش شروع ماجرای من شد... .
ناظر:

نام داستان: رویای پریدننام نویسنده: فاطمه زینالی
ژانر: #فانتزى #رئال_جادویی

خلاصه: خیال بافی مانند یک بیماری بهجانم افتاده بود. صدایی از درون ذهنم مرا وادار به انجام خواستهاش میکرد. او افکارم را به کنترل گرفته بود و هی تکرار میکرد: بپر! بپر!
انگار از آینده خبر داشت یا شاید هم یک توهم بود. بههرحال عمل کردن به حرفاش شروع ماجرای من شد... .
آخرین ویرایش