- ارسالیها
- 220
- پسندها
- 3,057
- امتیازها
- 16,763
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #71
تنها کاری که میتونستم توی این موقعیت انجام بدم، سکوته.
-بانوی من، لطفا گستاخی منو ببخشید.
حسابی جا خورده بود و انگار نمیدونست چطور موقعیت رو جمع و جور کنه. با اینکه ازش بدم میاد ولی باید از همین الان تاثیر خوبی روی همه بذارم. وگرنه همه به مرور علیه من میشن.
-سرخدمتکار، لطفا سرتونو بالا بگیرید. این وظیفه شماست و حق دارید.
لعنت به این دل مهربونم. سرشو بالا گرفت و گفت:
-ممنونم بانو.
ولی غیر از اینا، نگران شایعهای هستم که این خدمتکارها قراره پخش کنند.
با لبخند به طرفم اومد و دستاشو روی شونههام گذاشت.
-ماریا عزیزم، بهتره بریم. حالا که همه میدونند، مخفی کردنش اشتباهه.
دستایی که روی شونهام بود، حسابی منو مورمور میکرد.
تعظیمی کردم و راه کج کردم.
-کجا میری؟
-دارم میرم لباس بپوشم سرورم...
-بانوی من، لطفا گستاخی منو ببخشید.
حسابی جا خورده بود و انگار نمیدونست چطور موقعیت رو جمع و جور کنه. با اینکه ازش بدم میاد ولی باید از همین الان تاثیر خوبی روی همه بذارم. وگرنه همه به مرور علیه من میشن.
-سرخدمتکار، لطفا سرتونو بالا بگیرید. این وظیفه شماست و حق دارید.
لعنت به این دل مهربونم. سرشو بالا گرفت و گفت:
-ممنونم بانو.
ولی غیر از اینا، نگران شایعهای هستم که این خدمتکارها قراره پخش کنند.
با لبخند به طرفم اومد و دستاشو روی شونههام گذاشت.
-ماریا عزیزم، بهتره بریم. حالا که همه میدونند، مخفی کردنش اشتباهه.
دستایی که روی شونهام بود، حسابی منو مورمور میکرد.
تعظیمی کردم و راه کج کردم.
-کجا میری؟
-دارم میرم لباس بپوشم سرورم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش