- ارسالیها
- 220
- پسندها
- 3,057
- امتیازها
- 16,763
- مدالها
- 10
- سن
- 19
- نویسنده موضوع
- #61
***
فردای اون شب. زمانی بود که کل قصر، از قبل هم جنبش بیشتری پیدا کرده بود. به بهیاری قصر رفته بودم تا زخمهامو ضدعفونی کنم. تو فکر ولیعهدم. دیشب به محض اینکه فستر رو خبر کردم، با پزشک قصر به دفتر کار ولیعهد رفتیم. پزشک بعد از معاینه گفت که موردی نیست ولی باید استراحت کنه. بعد از اون موقع خبری ازش ندارم. نمیدونم چرا ولی برام مهم شده. دلم میخواد تمام مدت کنارش باشم؛ مخصوصا از دیشب تا حالا.
بعد از ضدعفونی زخمام و بعد بانداژ دوباره، پرستار چند تا دارو برام روی کاغذ نوشت.
- اینا رو از داروخانه بگیر و مصرف کن. مخصوصا داروهای گیاهیای که برات نوشتم.
- وضعیتم چطوره؟
-بهتره کار نکنی. یه نامه برای سرخدمتکار مینویسم. چندتا از زخمهای عمیقی که داشتی باز شده. بهتره فعلا کار سنگین نکنی. زیاد خم...
فردای اون شب. زمانی بود که کل قصر، از قبل هم جنبش بیشتری پیدا کرده بود. به بهیاری قصر رفته بودم تا زخمهامو ضدعفونی کنم. تو فکر ولیعهدم. دیشب به محض اینکه فستر رو خبر کردم، با پزشک قصر به دفتر کار ولیعهد رفتیم. پزشک بعد از معاینه گفت که موردی نیست ولی باید استراحت کنه. بعد از اون موقع خبری ازش ندارم. نمیدونم چرا ولی برام مهم شده. دلم میخواد تمام مدت کنارش باشم؛ مخصوصا از دیشب تا حالا.
بعد از ضدعفونی زخمام و بعد بانداژ دوباره، پرستار چند تا دارو برام روی کاغذ نوشت.
- اینا رو از داروخانه بگیر و مصرف کن. مخصوصا داروهای گیاهیای که برات نوشتم.
- وضعیتم چطوره؟
-بهتره کار نکنی. یه نامه برای سرخدمتکار مینویسم. چندتا از زخمهای عمیقی که داشتی باز شده. بهتره فعلا کار سنگین نکنی. زیاد خم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش