• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان فرزندان هیچکس | آدونیس(زهرا.رج) کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
تابلو نقاش را ثروتمند کرد
شعر شاعر به چند زبان ترجمه شد
کارگردان جایزه ها را درو کرد
و هنوز سر همان چهارراه واکس میزند
کودکی که بهترین سوژه شد

یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
-------------------------------------------------------


نوبت مائده که نزدیک شد زیرزیرکی آرون را خبر کرد؛ از توی گوشی. خانم ساقی گفته بود بیمار بعدی که بیرون آید نوبت مائده می‌شود که یعنی حدودا 5 دقیقه دیگر و این 5 دقیقه تنها فرصتی برای آرون بود که خودش را به آنجا برساند.
چشم کج کردن های مائده، شاخک های خانم ساقی را فعال کرده بود که ماجرا از چه خبر است که با آمدن آرون با آن بند و بساط دستش، دوهزاریش جا افتاد. آرون با یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
از خودم بدم می‌آید وقتی گفتم کفش هایم را خوب رنگ کن
و او گفت خاطرت جمع باشد مثل سرنوشتم رنگش میکنم

یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
-------------------------------------------------------


-1، 2، 3، تیک. خوب حالا مائده بیا کنار، خانم ساقی و دکتر عزیزی بیاین وسط. با گوشی خودم بگیرم یا گوشی دکتر عزیزی؟
- گوشی خودتون هم خوبه دکتر.
- 1، 2، 3، سمیرا بگو سیب یکم لبات از خشکی درآد.
- سهیل بدش به من خودت برو وسط. 3، 2، 1، همه بگن سمیراا.
باز هم عکس و عکس و عکس. اگر این عکس‌ها نبودند که فقط خاطرات در ذهنمان باقی می‌ماند و تمام. درست است که ماندگاری در ذهن بهتر است اما دیگر امکان اشتراک گذاری ندارد، نمی‌شود فایلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
کودکی ده ساله ام
کودکی خسته و زخمی ز باران
وای باران! وای باران!
باز هم من مانده ام و یک دسته گل
باز هم من مانده ام و یک دست پر

یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
--------------------------------------------------------


****
سر مشغولی های شغل قبلی را هنوز نتوانسته بود فراموش کند. در پاسگاه سر کوچه هیچ اتفاق خاصی منتظرشان نبود. به مانند پاسگاه پلیس‌های محلی‌ای که قبلا دیده بود شباهت زیادی می‌یافت. اوج کاری‌شان دعواهای خان‌های دو قبیله بود که داشتند از اصالتشان حفاظت می‌کردند. حال اینجا که وسط شهر بود و خبری از قومیت‌های محلی هم نبود.
زیر میز پاهایش را تکان می‌داد و با خودکار روی کاغذ بینوا می‌کوبید؛ دقیقا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
من روزه ام!
تمام سال را روزه‌ام.
و مگر نمیگویند روزه خاری در ملاء عام گناه است؟
ای مردم چرا گناه میکنید؟

یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
--------------------------------------------------------


سربازی را دید که به سمتش می‌آمد. با چه کسی حرف می‌زد؟ سرباز قدم به قدم نزدیکش می‌شد، البته با قدم‌های سریع. رویش را برگرداند، در فاصله چند متری، زیر پله‌ها چشمانی براق چرخیدند که فقط برقشان زیر نور آفتاب لحظه‌ای هوش از سرش پراند و پاهای کوچکش صاحبشان را که کودک ژولیده‌ای بود از محوطه دور کردند.
چشمانش گرد شد، نمی‌دانست از سوال است یا تعجب؛ فقط ذهنش یک جمله ناقصی را به زبان می‌آورد.
- این بچه که...
ناخودآگاهش در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
چرا شغل دکترها که بیماران را درمان میکنند کلاس دارد
اما شغل مددکاران که به نیازمندان کمک میکنند کلاس ندارد؟

یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
-------------------------------------------------------


بوی گندیده زباله‌ها را از آن فاصله حس می‌کرد، بینی اش را گرفت و عقی زد. برای خودش هم عجیب بود که اینقدر حس بویایی اش بخاطر بارداری قوی شده است. دستی روی شانه‌اش خورد که ترسید و سکسکه کوچکی زد.
- چیه چرا ترسیدی؟ منم بابا.
سروان مریم ضابط بود، زنی خوش رو و خوش اخلاق؛ حداقل که در برداشت اول این حس را داشت. ظرف یکبار مصرفی دستش بود که تا نزدیک مائده شد باعث شد دوباره عق بزند و متوجه شود حس بویایی‌اش آنقدرها هم خوب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
مادر و پدر بودن لیاقت میخواهد که بعضی‌ها ندارند...
آن‌هایی که یا فرزندانشان را رها می‌کنند یا به آنها ظلم میکنند...

یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
سلام عزیزان. میدونم هفته پیش چند پارت گذاشتم که ویرایش پارتهای قبلی بود. ولی متن رمان تغییری نکرد فقط چون پارتهای قبل ترش خیلی طولانی بودن تقسیم شدن. اما این پارت جدیده و نیازی به تکراری خوندن قبلی ها نیست. سال نوتون هم مبارک.
--------------------------------------------------------

و بد بودن زندگی بچه‌ها به چیست؟ کمبود خورد و خوراک؟ یا لباس و پوشاک؟ شاید هم از همه مهم‌تر کمبود محبت؟ محبتی که اکثر بچه‌های خیابانی از آن محروم‌اند. اما نه فقط بچه های خیابانی؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : *Adonis*

*Adonis*

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/4/21
ارسالی‌ها
211
پسندها
5,900
امتیازها
20,913
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
یا فاطر بحق الفاطمه عجل لولیک الفرج
کاش معلم ها یاد می‌گرفتند اول مهر شغل هیچ‌کس را نپرسند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------

- مراقب باش، آروم، آروم. میدونی چه‌قدر این‌ها مایه خورده؟
- چشم اوستا، حواسم هست.
- دِ نه دیگه، حواست نیست. اگه حواست بود پای چلاقتو نمی‌ذاشتی روی اون سنگی که عزرائیل رو جلوی چشمام آورد.
- ببخشید اوستا، برای اون که چندبار معذرت خواهی کردم، چرا بیخیال نمیشی؟
مرد پنجره‌ساز هم دقیقا مثل همه مردمی بود که صبح تا غروب در مغازه‌ها کار می‌کنند و شب موقع شام از بی دست و پایی شاگردانشان برای زنانشان اغراق‌ها به عمل می‌آورند و اکنون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : *Adonis*
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا