متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شعر مجموعه اشعار وضوی خون به قلم M.N

  • نویسنده موضوع M.N
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 157
  • کاربران تگ شده هیچ

M.N

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
44
پسندها
173
امتیازها
523
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام نویسنده: MN
نام اثر: وضوی خون
قالب: نو، نیمایی


مقدمه:
اینک شکوه شب های تار،
در واپسین لحظه‌‌های سپیده‌دم می‌کند طلوع
و بارقه‌های کشنده‌ی نور اینک‌بار،
در پشت ذهن‌های مسموم می‌پیوندد به وقوع.
من در میان پیکار احساس و حقیقت گم!
من در سرازیری اوهام و خیال، رها!
کنار برکه‌ی خون می‌گیرم وضو،
و دست درازی صورتک‌های سردرگم،
ابرهای به گریه نشسته را می‌پراکند از نو!
 

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • #2
•| بسم رب العشق |•
668759_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg
ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

M.N

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
44
پسندها
173
امتیازها
523
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #3
مرا شب‌گریه‌ می‌دارد،
رها از هر چه تردید است؛
که آغوش فراموشی،
مرا دلسرد می‌سازد.
مرا با قاصدک‌های شبگرد سرگردان؛
مرا با هم‌آغوشی قطره‌های فروافتاده‌ی باران؛
و سکوت خیابان‌های متروک شهر رازی هست!
صدای همهمه‌های خوف‌انگیز،
که می‌خرامد بر پیکره‌های روح غمگینم،
و حس لمس دست مرگ،
که می‌خراشد قلب حزینم.
شتاب خون در رگ‌ها
و زخم ناپدیده جسم
مرا آشفته می‌سازد.
و وضوی خون شبنم‌ها
درون بطن این مرداب
مرا ویرانه می‌سازد.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا