متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های بُغرنج | نفیسه کاروان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 839
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #11
چمدان‌هایش پشت در جا خوش کرده‌اند،
دفتر پرحجمش بسته و پنجره بیش از همیشه غبار گرفته است، روحش مانده و پاهایش انتظار حرکتش را می‌کشند.
قدم جلو می‌گذارد و باران می‌زند. قدم برمی‌دارد و اشک می‌‌ریزد.
محتاج دستی‌ست که از پشت شانه‌اش را بفشارد و قسمتش فقط خیسی شانه‌اش می‌شود.
یادش می‌آید ورق جا مانده از دفتر زرد است، همانی که نفرت را تلخی را، تنهایی را از ابتدای روزها برایش رقم زده بود، همانی که بغض شده بود و بغرنج شده بود. ورق‌ها هم دیگر بوی برگشتنش را نمی‌دادند و حس گرمی روی دستش، فقط توهمی‌ست که یک قدم به جلو هلش می‌‌دهد
این بار چیزی نیست، شاید رفتن تنها راه زنده ماندن باشد، شاید رفتن تنها راه برای درمان زخم‌هایش باشد‌. چیزی نمانده و دقایقی قبل روحش در آن میز و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #12
فراموشی، دردناک‌ترین درستِ زندگی‌اش بود.
فراموش کردن بغض و رنج و بغرنج‌ها؛
فراموش کردن نفر دوم‌ بودن‌ها؛
فراموش کردن آنچه بوده و رفته و گذشته‌ها؛
خسته شدن‌ها، تنها بودن‌ها، غرق شدن‌ها... تمام شدن‌ها!
فراموشی بهترین مسیر برای ادامه بود، برای اینکه دوباره دوست بدارد، دوباره در چشم آدم‌های اطرافش نگاه کند و نگاهش تار نشود.
لبخند بزند، رد شود و به روی خود نیاورد چیزی در قلبش خون‌ریزی می‌کند، ببخشد...
ببخشد و به یاد نیاورد دستی، جایی، درست در ژرف‌ترین تلخی عمرش دستش را نگرفته، رها کرده‌است.
نفس بکشد و به خاطر نیاورد بخیه‌های قلبش هنوز درد می‌کند.
فراموشی، تنها راه فرار کردن از خود است!
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : N.Karevan❀

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا