- ارسالیها
- 8
- پسندها
- 29
- امتیازها
- 33
- نویسنده موضوع
- #1
دفتر شعر: پنجهٔ خونین خاطرات، شاعر: غزاله غفارزاده، کاربر انجمن یک رمان
مینویسم با مدادِ خستهام
بغض و اندوهِ نهان در درد را
دفترِ غم را ورق زد قلبِ من
آه از تکرارها...تکرارها...
این منِ تنهای خسته بارها
شعرِ غم را چون غزلها میسرود
پنجهٔ خونینِ مرگ و خاطرات
عشق را از سینهٔ من میربود
کاش میشد زندگی را پس گرفت
از تمامِ روزهای سخت و سرد
از زمستانِ پر از درد و سکوت
از خزانِ مملو از امواجِ درد
شاید اما سهمِ ما از زیستن
ماتم و اندوه باشد تا ابد
شاید اقیانوسِ دردِ زندگی
مملو باشد از هراسِ جزر و مد
خالی از شک و یقین و عقل و عشق
خالی از انکار و امّاها شدم
خط زدم آن آرزوها را ز دل
بیخیالِ بودن و رویا شدم
عشق از دالانِ قلبم پر کشید
چون پرستویی رها در دستِ باد
مرگ، شاید چارهٔ کارِ من است...
مینویسم با مدادِ خستهام
بغض و اندوهِ نهان در درد را
دفترِ غم را ورق زد قلبِ من
آه از تکرارها...تکرارها...
این منِ تنهای خسته بارها
شعرِ غم را چون غزلها میسرود
پنجهٔ خونینِ مرگ و خاطرات
عشق را از سینهٔ من میربود
کاش میشد زندگی را پس گرفت
از تمامِ روزهای سخت و سرد
از زمستانِ پر از درد و سکوت
از خزانِ مملو از امواجِ درد
شاید اما سهمِ ما از زیستن
ماتم و اندوه باشد تا ابد
شاید اقیانوسِ دردِ زندگی
مملو باشد از هراسِ جزر و مد
خالی از شک و یقین و عقل و عشق
خالی از انکار و امّاها شدم
خط زدم آن آرزوها را ز دل
بیخیالِ بودن و رویا شدم
عشق از دالانِ قلبم پر کشید
چون پرستویی رها در دستِ باد
مرگ، شاید چارهٔ کارِ من است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.