سلام عزیزم،
خوشحالم تا اینجا همراه پگاه و سبحان عزیز بودم هر چند هر چی تشویقشون کردم که این کارارو نکنن و...حرف گوش نکردن. تقصیر خودشونم نیست بنده خداها. جدای از شوخی، رمانت بیشتر به اعتیاد و تأثیرات مخربش روی خانوادهها اشاره داره و الحق که تو به تصویر کشیدنش عالی عمل کردی. شخصیتهات انقدر عالین که انگار واقعین.
نویسندهی خوش قلم من فقط یه ایراد داری پارتات انگار جیرهن، یذره یذره میدی بیرون.
بابا خب ما هم کنجکاویم.
توصیف صحنهها، البته من یکم تو تصور اتاق سبحان مشکل دارم و خونهی پدری پگاه اونطور که باید تو ذهنم جا نشد. انگار تمام تأکیدت روی انتقال احساسات و توصیف حالاته که توش عالی عمل کردی. پیرنگتم دوست دارم هیچ خدشهای نداره.
موضوعش کمی دلخراشه ولی قلم زیبات اونو از این وضعیت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اول سلام دوم کلام:)
نقد و نظر کلی خودم رو میگم اونطوری حرفه ای نیستم.
طبق گفته های خلاصه داستان ما یه مجید داریم که قراره گفته بشه ایشون شخصیت اصلی داستانه و قراره خانوادشو بدبخت کنه «کلمات سنگین زیاد استفاده میکنم»
داستان همون اول با مصرف مواد شروع میشه و توصیفات اولیه که خیلی عالی بود واقعا خوشم اومد اما یه مشکل کوچولو داشت یذره زیادی بود آخراش من خسته شدم به قول معروف دلمو زد.
پگاه رو روایت میکنه که از اعتیاد مادرش خیلی ناراحته من اینجا خیلی خوشم اومد چون خیلی از داستان ها پدر خانواده رو میگه که مبتلا به اعتیادن.
از پدر خانواده که ساقیه گفته شد و برادری که از خونه فرار کرده بود. البته اولین داستانی بود که خوندم و مرد شخصیت اصلی که پگاه باشه متأهل بود.
درکل من از داستان خوشم اومد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
خوشحالم تا اینجا همراه پگاه و سبحان عزیز بودم هر چند هر چی تشویقشون کردم که این کارارو نکنن و...حرف گوش نکردن. تقصیر خودشونم نیست بنده خداها. جدای از شوخی، رمانت بیشتر به اعتیاد و تأثیرات مخربش روی خانوادهها اشاره داره و الحق که تو به تصویر کشیدنش عالی عمل کردی.
طبق گفته های خلاصه داستان ما یه مجید داریم که قراره گفته بشه ایشون شخصیت اصلی داستانه و قراره خانوادشو بدبخت کنه «کلمات سنگین زیاد استفاده میکنم»
داستان همون اول با مصرف مواد شروع میشه و توصیفات اولیه که خیلی عالی بود واقعا خوشم اومد اما یه مشکل کوچولو داشت یذره زیادی بود آخراش من خسته شدم به قول معروف دلمو زد.
پگاه رو روایت میکنه که از اعتیاد مادرش خیلی ناراحته من اینجا خیلی خوشم اومد چون خیلی از داستان ها پدر خانواده رو میگه که...
سلام چه موضوع خاصی خیلی قشنگ بود هرچند راستش احساس بدی برای فرشته داشتم اوایل رمان حس میکردم پگاه و علیرام هر دو تاشون آدم های بد داستان هستن و تقریبا پگاه رو خونه خراب کن میدونستم ولی خب درکل تا اینجای داستان که خوندم خیلی قلم گیرا و قشنگی داشتی و خیلی با رمانت حال کردن خلاصه... .
چه موضوع خاصی خیلی قشنگ بود هرچند راستش احساس بدی برای فرشته داشتم اوایل رمان حس میکردم پگاه و علیرام هر دو تاشون آدم های بد داستان هستن و تقریبا پگاه رو خونه خراب کن میدونستم ولی خب درکل تا اینجای داستان که خوندم خیلی قلم گیرا و قشنگی داشتی و خیلی با رمانت حال کردن خلاصه... .
نمیدونی چه حس خوبیه وقتی یک نفر میاد از بین کلی رمان، رمان تو رو برای خوندن انتخاب میکنه و یک بند میشینه به خوندن
اصلا حال الانم با خوندن این پیام قشنگ و انرژی بخشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
زیباترین درودها به شما
چطوری؟
قبلا گفتم، الان هم میگم؛ اینکه تونستی انقدر شخصیتهای متفاوت از هم رو توی رمان بذاری خیلی خفــــنه.
من دلم خیلییییییی برای پگاه میسوزه. همش دلم میخواد برم تو نقش مامان بزرگا و برم دستش رو بگیرم تا کمکش کنم. همش هم حرص میخوردم، میخورم و خواهم خورد سر اشتباهاتش.
علیرام؛ هیچ خوشم نمیاد ازش حرف بزنم.
مرسی از اینکه سعی کردی اجتماعی بودن رمانت رو به بهترین شکل ممکنه نشون بدی. اون فضای اعتیاد و آسیبهای روحی روانی که همراههای فرد بیمار میتونن بهش گرفتار بشن.
بوسسس بهت