• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان غم چشمانش | آفتاب زندی لک کاربر انجمن یک رمان

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
مهرداد از میان صندلی ها موبایل رو سمت کیوان گرفت.‌
قبل از اینکا کیوان با پدرش صحبت کنه مهرداد گفت:
-کیوان داداش سرعتت زیاده بزار روی بلند گو خدایی نکردی حواست پرت می‌شه کار دستمون می‌دیا.
کیوان سرش را تکان می‌دهد و تماس رو وصل می‌کنه و اون روی روی بلند گو می‌زاره و با پدرش شروع می‌کنه به صحبت کردن.
پدر کیوان:
-هیچ معلوم خست شما سه تا کجا هستین اون دختر حالش خوب نیست کجا با خودتون بردین.
از پشت خط صدای مادر و پدر مهرداد هم می‌آمد که به پدر کیوان تحدید هایشان را نصبت به مهرداد را می‌گفتند و می‌خواستند که پدر مهرداد به کیوان بگوید و او هم نیز به مهرداد بگوید.
کیوان به حرف می‌آید:
بابا جان وقتی با مهراد داشتیم می‌رفتیم پیش مهتاب صدای جیغ و کمک کمک مهتاب رو از توی سرویس بهداشتی مردانه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AFT.AB

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
مهرداد از میان صندلی ها موبایل رو سمت کیوان گرفت.‌
قبل از اینکا کیوان با پدرش صحبت کنه مهرداد گفت:
-کیوان داداش سرعتت زیاده بزار روی بلند گو خدایی نکردی حواست پرت می‌شه کار دستمون می‌دیا.
کیوان سرش را تکان می‌دهد و تماس رو وصل می‌کنه و اون روی روی بلند گو می‌زاره و با پدرش شروع می‌کنه به صحبت کردن.
پدر کیوان:
-هیچ معلوم خست شما سه تا کجا هستین اون دختر حالش خوب نیست کجا با خودتون بردین.
از پشت خط صدای مادر و پدر مهرداد هم می‌آمد که به پدر کیوان تحدید هایشان را نصبت به مهرداد را می‌گفتند و می‌خواستند که پدر مهرداد به کیوان بگوید و او هم نیز به مهرداد بگوید.
کیوان به حرف می‌آید:
بابا جان وقتی با مهراد داشتیم می‌رفتیم پیش مهتاب صدای جیغ و کمک کمک مهتاب رو از توی سرویس بهداشتی مردانه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AFT.AB

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
فشرده می‌شود و زیر لب چیزی می‌گوید. هیچ کس از حال مهرداد خبری نداشت دلی را که به تک دختر امیر زندی داده بود و حال خوش مسبب این حال دلدارش شده بود.
چون هم مهرداد و هم کیوان موبایل هایشان همراهشان نبود و فقط موبایل مهتاب همراهشان بود و رمز آن را نداشتند تا دوباره تماس بگیرند و حال امیر آقا را بپرسند.
راه دو ساعته بین شیراز تا زرقان را در سی دقیقه طی کردند و خودشان را به نزدیک ترین بیمارستان رساندند.
بخاطر اورژانسی بودت حال مهتاب اون را هر چه زود تر بدون ویزیت یا چیزی پیش یک پزشک متخصص چشم برند.
بخاطری که مهتاب بی هوش بود پزشک متخصص نتوانست کاری بکند یک‌سرم با مهتاب وصل کردند تا هر چه زودتر مهتاب به هوش بیاید و آن را چک کنند و بفهمند چشم های مهتاب چه بلایی سرش آمده است.‌
کیوان متوجه حس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : AFT.AB

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
باید بگم که اونطور که من متوجه شدم اب جوش پاشیدن توی صورتتون ، پاشیدن آب جوش و آب خیلی داغ به چشم، منجربه سوختگی چشم می‌شه.
و سوختگی چشم با آب داغ می‌توانه بخش‌های مختلف چشم و پوست اطراف چشم را تحت‌تأثیر قرارداده.
وقتی آب پاشیده شده توی صورتتون و دچار سوختگی شدین باعث آسیب سوختگی پلک نیز شدین که از علائم سوختگی، که البتا به ماده‌ای که به داخل چشمتون ریخته بستگی‌داره از جمله علائمش :احساس سوزش، قرمزی، درد، تورم پلک‌ها، تاری دید،آبریزش چشم هست.
که باید بگم بخاطر ترشح هایی که از چشم شما اومده و روی کل قرنیه و مردمک چشمتون رو گرفته و باعث شده که شما فکر کنید همه جا تاریک شده و احساس کردین نابینا شدین.
بگید ببینم قبل از اینکه چشمتون دیگه جایی رو نبینه چی شد؟
مهتاب که با دیدگانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AFT.AB

AFT.AB

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/9/22
ارسالی‌ها
35
پسندها
127
امتیازها
503
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
پزشک متخصص اصلا اجازه صحبت کردن به آنها نداد بعد از نوشتن همه تجویز هایش برای مهتاب برگه ای را به آنها داد و روی برگه دومی هم شروع کرد به نوشتن و هم زمان با نوشتنش گفت:
-حتما به بخش سوختگی برین برای صورتش روی برگه نوشتم که اورژانسی هست و بدون ویزیت شما رو بفرستن پیش پزشک و متخصص سوختگی پوست و صورت.
بعد آن ها را به خارج از اتاق راهنمایی کرد.
همه در شوک حرکات و حرف زدن های پزشک بودند چون اصلا به انها اجازه حرف زدن را نداد.
دوباره همان پرستار نزد آنها می‌آید و رو به کیوان می‌گوید:
-باید آقا کیوان باشین درسته؟
-بله چطور مگه؟!
نگرانی های کیوان به کلی این پرستار را از یادش برده بود و منتظر به پرستار زل زده بود تا جواب سؤالش را بگوید.
-راستش جناب کیوان وقتی صدای خواهرتون رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : AFT.AB

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا