سلام،دنبال رمانیم که دختره توی بهزیستی فک کنم بزرگ شده بود و ناراحتی قلبی داشت و با یه دکتر ازدواج کرده بود ولی شوهرش اونو نمیخواست و دختره رو مجبور کرد که طلاق بگیره و بعد طلاق دختره تو خونه یکی از مربیای بهزیستی زندگی میکرد که مربی یه پسر داشت که مثل برادر بود برای دختره و دختره هم عروسک درست میکرد و میفروخت تا خرجش در بیاد،،بعدش پسر مربیه با دخترخاله شوهر سابق دختر ازدواج میکنه و این دو دوباره همدیگرو میبینن و پسره پشیمونه و میخواد که دختره برگرده و آخر هم دوباره برمیگردن،یه تیکشم این بود که یه چشن برای بچه های بهزیستی برگزار کرده بودن که دختره لباس فیل فک کنم پوشیده بود و پسره هم همراه خواهرزادهاش شرکت کرد توی این جشن