مباحث متفرقه پیدا کردن‌ رمان‌های بی‌نام

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

رویااکبری

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
26/8/19
ارسالی‌ها
1
پسندها
8
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #161
سلام خسته نباشید،
یک رمانی خونده بودم که یه دختری پدرش روانشناس بود و مریضشو که از نامزدش شکست خورده بود اورده بود خونشون و اونجا تحت مراقبت بود
دختره هم نامزد بود فکر‌کنم اسم نامزدش ایرج بود
که بعدا دختره از نامزدش جدا میشه و با این پسره که خیلی خوش قیافه و پولدار بوده نامزد میکنه
 

☆^دوستدار_زندگی^☆

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
4/10/17
ارسالی‌ها
1,394
پسندها
32,400
امتیازها
69,173
مدال‌ها
5
سطح
0
 
  • #162
سلام
رمانی که دنبالشم در مورد یه دختر هست که
عاشق یه خواننده‌س
و زندگی جدید دختر وقتی شروع میشه که برق
حلقه رو دستای عشقش یا همون خواننده میبینه
اگه کسی می دونه لطفا بهم بگه
با تشکر
رمان "برای من بخون برای من بمون " را چک کنید
 
امضا : ☆^دوستدار_زندگی^☆

ftm^^

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
10/7/19
ارسالی‌ها
28
پسندها
67
امتیازها
90
سطح
0
 
  • #163
سلامم
لطفا اگه اسمشو می دونید بگید
یه رمان بود دختر پدر مادرش طلاق گرفته بودن بعد پدرش میمیره پدربزرگش مجبور میکنه بره پیشش نامزدشم ولش میکنه میره با دخترعمه دختره شوهر عمشم سرگرده بعداخودشم با پسر عمش ازدواج میکنه البته عمش مخالفه حتی راهی بیمارستانم میکن
کسی نخونده!؟
 

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • #164
سلام خسته نباشید جلد دوم رمانی رو میخواستم
اسمش یادم نیست ولی داستان راجب دختری بود که تو بیمارستان کار میکرد ودوستش که عاشق پسری به اسم نیما بود یک دفعه غیبش میزنه ودر نتیجه نیما میخواد با زور وتهدید با نیلوفر ازدواج کنه
 
امضا : Shadi.Roohbakhsh

Miadis

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
26/8/19
ارسالی‌ها
1
پسندها
7
امتیازها
0
سن
25
سطح
0
 
  • #165
سلام دنبال یه رمان میگرد که دختر داستان فکر میکرد خواستگار نداره ولی خانوادش این موضوع و ازش پنهان کرده بودن و پسری ب اسم محمد که دزد محلشونه عاشق دخترس ،خواهش میکنم سریعتر جوابمو بدید خیلی ذهنمو مشغول کرده
 

sana_pat

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
26/5/19
ارسالی‌ها
529
پسندها
4,945
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • #166
کسی نمیدونه اسم رمانی ک درخواست کردمو؟

دختره یادم میاد تو مهمونی اشتباهی با پسره میگیرنش بعدش پدر دخترع میگه باید ازدواج کنید خلاصه ب اجبار ازدواج میکنن دختره کُرده و خیلی مهربونه یجایی از داستان که یادمه این بود که دختره هر روز صبح به خاطر اینکه پسره ک اسمش اراد بود صبحانه نمیخورد براش اب پرتقال و شکلات میبرد پسره هم خیلی سرد و مغرور بود
لطفا اگه میدونید اسمشو بگین:)
همسر اجباری
اسم پسره هم آریا بود نه آراد
اسم دختره هم آنا بود
 

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • #167
سلام خسته نباشید جلد دوم رمانی رو میخواستم
اسمش یادم نیست ولی داستان راجب دختری بود که تو بیمارستان کار میکرد ودوستش که عاشق پسری به اسم نیما بود یک دفعه غیبش میزنه ودر نتیجه نیما میخواد با زور وتهدید با نیلوفر ازدواج کنه
کسی نمیدونه؟
 
امضا : Shadi.Roohbakhsh
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] sana_pat

chekav:)

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
4/9/18
ارسالی‌ها
92
پسندها
786
امتیازها
3,753
مدال‌ها
2
سطح
0
 
  • #168
سلام دنبال یه رمان میگرد که دختر داستان فکر میکرد خواستگار نداره ولی خانوادش این موضوع و ازش پنهان کرده بودن و پسری ب اسم محمد که دزد محلشونه عاشق دخترس ،خواهش میکنم سریعتر جوابمو بدید خیلی ذهنمو مشغول کرده
خاطرات مهلا


این رمانه خیلی خوووبه
 
امضا : chekav:)

فاطمه131

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
30/8/19
ارسالی‌ها
3
پسندها
10
امتیازها
30
سطح
0
 
  • #169
سلام رمانی که دنبالش میگردم خلاصش اینه
یه دختره و پسره نامزدن (دختردایی،پسرعمه)ولی پسره راضی نیست (در صورتی که خودش هم به دختر داییش علاقه داشته) مکانیکه و چون زن داداشش از کار خانواده اونا راضی نبوده پسره فکر میکرد که نامزدش هم راضی نباشه در ضمن پسره گاهی اوقات تو غسالخونه هم کار میکرده
 

nafas.aria

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
30/8/19
ارسالی‌ها
1
پسندها
2
امتیازها
0
سطح
0
 
  • #170
سلام
یه رمان بود که دختره پدرو مادرش ازهم طلاق گرفته بودن و هرکدوم ازدواج مجدد داشتن دختره با نامادریش و پدرش و یه برادر کوچک تر که بچه ی نامادریش بود (اسمش آرشام بود فک کنم )زندگی میکرد ،مادرشم با یه نفر دیگه ازدواج کرده و خارج زندگی میکردن(فک کنم یه بچه هم به دنیا اورده بود که دختر بود)دختره مشکل اعصاب پیدا کرده بود و پدرش به زور باقطع کردن پول تو جیبیش اینو میفرستاد پیش روانشناس یه روز خواهرزاده ی نامادریش میاد خونشون که اونجا اینا باهم آشنا میشن(فک کنم اسمه پسره پرهام بود)یه تیکش یادمه یه چیز پیش اومده بود دختره زتواتاقش زد همه چیزو شکست پاهاش زخم شده بود که پسره پانسمان کرد براش.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
5
بازدیدها
147
عقب
بالا