سلام
ی رمانی بود که پسره و دختر به اجبار ازدواج میکنن که پسره یکی دیگه رو دوس داره اممم بعد وقت عقدشون که میرسه دوست پسره مانی زنجیر گردنشو به عنوان زیر لفظی میده خلاصه بعداز گذشت ی مدتت که من یادم نیست دقیقا دختر تولد میگیره واسه پسر بعد اون دختری که پسره دوست داره هم تو اون مهمونی میاد و با پسره میرقصه بعد وقتی مهمونی تموم میشه پسره با دختره که زنش باشه دعوا میگیره که چرا تو هدیه برام خریدیو من حالم ازت بهم میخوره و از این حرفا شیشه عطرو پرت میکنه میخور به میز میشکنه دختر شبو تا صبح گریه میکنه بعد ی سری اتفاق میوفته که دختره پرت میشه رو شیشه شکسته های میز و بیهوش میشه نمیدونم چقدرموثرواقعه شد ولی همینقدر یادم بود ممنون میشم اگه کسی میدونه اسمشو بگه