یک رمانی بود که سه تا دوست بودن که دختر هم بودن و فکر کنم اسم یکیشون باران بود بعد اینا میان تهران برای دانشگاه،قبل اینکه برن دانشگاه میرن تخت یا مبل بگیرن که یکیشون اونجا عاشق میشه یکیشون عاشق استاد دانشگاه میشه و اون بارانه عاشق همکلاسیش ولی اون پسره یک برادر داره نمیدونم اسمش چی بود فکر کنم سامیار یا یه همچین چیزی بود که عاشق باران میشه یعنی برادر ها عاشق بارانن ولی باران سامیار رو دوست نداره و اون یکی رو دوست داره و سامیار سرطان داره میمیره و دختره بعد از یک مدت داشت میرفت تو خونه که همون پسره که داداشش مرده بود و باران عاشقش بود میاد ازش خواستگاری میکنه و تمام
میدونم زیاد توضیح دادم ولی لطفا اگر کسی میدونه بگه
راستی چندتا رمان طنز...