اقا من در به در دنبال این رمانم دختره اسمش خورشیده بعد توی یه مهد کار میکنه با یه بچهای به نام دامون اشنا میشه و مادر دامونم از پدرش طلاق گرفته اسم پدره هم دامیار و باهم ازدواج میکنن بعد میفهمه دامیار خلافکاره و با ز قبلیش رابطه داره و ماشین میزنه بهش میمیره و بعد عاشق یه مردی به نام سیامک میشه که یه دختر داره و زنش مرده. عاشق هم میشن و ازدواج میکنن