سلام دنبال این رمانم:دختری سرپرستی برادر زادشو بهعهده میگیره .درشرکتی کارمی کنه ریس شرکت از او می خواهد با او عقد غیابی کند تا اسپرم پسرش از خارج فرستاده شود تا بتواند که این دختر رو بار دارکند که نوه دار شود
سلام دنبال این رمانم:دختری سرپرستی برادر زادشو بهعهده میگیره .درشرکتی کارمی کنه ریس شرکت از او می خواهد با او عقد غیابی کند تا اسپرم پسرش از خارج فرستاده شود تا بتواند که این دختر رو بار دارکند که نوه دار شود
سلام ممنون ميشم تو پيدا كردن اين رمان بهم كمك كنيد
رمان در مورد دختريه كه متوجه ميشه ماشينى به طور ناشناس اونو تعقيب ميكنه. بعد صاحب اون ماشين كه يه پسرس از اون دختر خواستگارى ميكنه و موقع عقد پسره غيب ميشه كه بعد ها مشخص ميشه قصدش انتقام بوده
سلام.پسره استاد دانشگاه بود زنش چند سال بود که ولش کرده بود رفته بود خارج و بهش خــ ـیانـت کرده بود ولی هنوز طلاق نگرفتند.پسره با برادر زنش همکارم اونم تدریس میکنه.مدتی هست که پسره یه خانم مطلقهای رو صیغه کرده.مادر دختره با خواهردختره و شوهرش زندگی میکنه و از وقتی فهمید دخترش صیغه شده نگاشم نمیکنه.حالا داستان اونجایی شروع میشه که زنه پسره برمیگرده خونه
در آخر پسره با زن صیغه ایش ازدواج میکنه
زن صیغهای تو یه شرکتی کار میکنه که صاحبش عاشقش شده و رییس دختره وکیل استاده هم هست تو ماجرای طلاق پسره ولی دختره نمیدونه...زن خــ ـیانـت کار پسره یکبار میره شرکت عابروی زن صیغهای شو میبره و رییس اخراجش میکنه...این خانم تو شرکت یه دوست خیلی صمیمی...
سلام دوستان دنبال یه رمانی میگردم که توش دختره خانواده ی خشک مذهبی داشت چند تا برادر داشت بعد میخواست با همکلاسیش ازدواج کنه خانواده اش فهمیدن همه چی خراب شد بعد تو زمان جنگ انگار مادر دختره با باباش میره جنوب که مامانه حامله بوده و این وسط یه اتفاقایی میفته که بابائه مجبور میشه بره کمک بیاره بعد درد زایمان این شروع میشه و یه حاجی میاد نجاتش میده و بچه اش و به دنیا میاره بعد همین حاجی مواظب دختره بوده و انقدر به پسرش از این دختره میگه تا عاشقش میشه و یه اتفاقایی میفته که پسره کلا از دین و همه چی زده میشه سر همین دختره ولی دختره رو میدن به یه بی خاصیت که دختره دوستش نداشته که بعدا ان به دختره تهمت میزنه این بچه ی من نیست که حاجی ام پشتش در...
دوستان یه رمان دوجلدی بود چندسال پیش خوندم اسمشو یادم نیست در مورد یه دختره بود با پسری دوست بود بعد یه روز پسره تو پارک باهاش قرار گذاشت پسره باهاش بهم زد دختره رو دوست نداشت بعد رفت خارج بعد از چند سال برگشت عاشق خواهر دختره شد دختر به خواهرش گفت که ما قبلا دوست بودیم بعد خواهر دختره خودشو از پنجره پرت کرد پایین
سلام ببخشید چجوری میتونم یه رامان که دختره دو تا برادر داره امیر وارمان بعد برادرش بیرونش میکنه میره کار پیدا کنه پیش عموش استخدام میشه حرف نمیزنه واسم پسرش سیاوش هست
اسم پسر رمان توماژ بود که دوست خواهرش پدرش میوفته زندان دختره هم با برادر کوچیکش میاد خونه ی اینا بعد چون اینا نامحرمن میگن صیغه بشین که بعد عاشق هم میشن