- تاریخ ثبتنام
- 16/12/19
- ارسالیها
- 47
- پسندها
- 99
- امتیازها
- 103
سلامسلام یه رمان خوندم اسمش یادم نیست
دختره برای دزدی فکرکنم میره خونه پسره که مجبور میشه باهاش ازدواج کنه کلا اتفاقاتی میفته اخرای رمان تولد بچشونه بابای بچه نمیاد تولد بچه ش دختره میره دنبالش پسره م**س.ت کرده اخرش اونجا بهم اعتراف میکنن عاشق همن چون پسره فکر میکرده دختره عاشق یکی دیگش و دوستش نداشته
اسم رمان پناه اجباری فکر کنم باشه