نام مجموعه: زنِ دیوانه
شاعر: خَمود
قالب اشعار: سپید
مقدمه:
در تار و پودِ قالی عطری به جا مانده به گمانم زنی در این خرابه میزیسته
گورکنی در این حوالیست
بانگش را میشنوم
-خود بلای جان خود شد-
زنی دیوانه در این خرابه میزیسته..
•| بسم رب العشق |• ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید. "قوانین بخش اشعار کاربران" ***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، میتوانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید. "تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار" *** پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، میتوانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید....
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گورکن، گوری از نو بنا کرد
-زنِ دیوانه رفت من ماندم-
کبودیهایش خبر از رنجور بودن تنش میداد
دانههای خاک، بارانی آهسته و پیوسته بودند بر تنِ رنجورش
گورکن مُدام زیر لب میگفت
-زنِ دیوانه رفت من ماندم-