نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان په ژاره | میم.ز کاربر انجمن یک رمان

Maedeh.z

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
224
پسندها
730
امتیازها
4,013
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #111
- حرف‌هام تموم شد، همه‌ی این‌ها رو گفتم تا تو‌ بدونی که من کی بودم، بدونی که احساسم واقعیه و برای این‌که اذیتت نکنم، الان صادقانه همه چیز رو گفتم تا بتونی به درستی تصمیم بگیری.
کمند، حرفی برای گفتن نداشت. زبانش بند آمده و مغزش به درستی فرمان نمی‌داد. لب‌هایش را محکم بر روی هم فشرد و گفت:
- من نمی‌دونم چی باید بگم، توی زندگیم کسی نبوده که این‌جوری باهام حرف بزنه، این‌جوری نگاهم کنه و از همه مهم‌تر، حسی رو بهم بده که تا حالا تجربه‌اش نکردم. من... .
اسحاق میان حرف او پرید و گفت:
- من الان ازت نخواستم که تصمیم بگیری.
- حرف‌های تو، توی تصمیم من تاثیری نداشته. ماه جبین همیشه میگه کسی رو اگه دوست داری، باید قسمت تاریک وجودش رو هم بخوای. منظورم این نیست که پرورشگاهی بودنت یه قسمت تاریکه، نه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maedeh.z

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا