فال شب یلدا

شعر مجموعه اشعار سایه‌ی یک اُسطوره | آل۱۱ کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع آل۱۱
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 8
  • بازدیدها 294
  • کاربران تگ شده هیچ

آل۱۱

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
652
پسندها
8,029
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #1
مجموعه اشعار: سایه‌ی یک اسطوره

قالب اشعار: مثنوی، غزل، نو

نویسنده اشعار: آل۱۱

مقدمه:
تار و پودم شو، جوانه زنم بر بامت
در این آسمان حیران، منم راهی دامت
درختی شدی سایه افکن در حضور یار
لی، این منم که سایه زده‌ام در صحرای شامت

 

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • #2
•| بسم رب العشق |•

1000008543.jpg

ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آل۱۱

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
652
پسندها
8,029
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #3
1
نام شعر: اسطوره کیست؟

رزین مرگ پناهم نداد و در آغوش زندگی کوشیدم
مکر شهر جناحم مباد و پوشیده از خون، جوشیدم
صدایم که برید و حال دریابِ شاهنامه کیست؟
غُرّان بنهد کوه دماوند بر سرم، منی که گرگ‌جامه را پوشیدم.
لیا گر ارزش داشت، لیا گر ارزش داشت صدایش چرا باد بِبُرد
قله‌ی آسمان را فتح کرد و آذرخش بر بام شهر شد.
حال کیست؟ حال کیست آنی که گرگ‌جامه را خواهد درید
از دم و پس و کوی شاهنامه خواهد دمید؟
کیست آنی که رزین مرگ پناهش می‌دهد
در آغوش زندگی سودا و اجابش می‌دهد
صدایم در پس رفاقت‌ها و مکر کشته شد
در پس ظلمت و جناح شهر مُرده شد
او کیست که از من دم به دم فرق دارد.
آیین خوش از بام آسمان تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

آل۱۱

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
652
پسندها
8,029
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #4
در عمق نجابت غرق ماتم شده است
سایه‌ی مکر شماتت دُرِّ حاتم شده بس!
جان اگر این تن و آن تن گوید
او کیست بس این تن و آن تن نکند؟
شاخه‌ها خم شده در خمود خادم ماندند
سرفه‌ی آتش در میخانه مگر سکوت نیست؟
پس کیست؟ کیست آنی که سرفه اجابش نکند
در شرق گیتی یک سره ریشه و شاخه بکَند
در مته و ماتم شب یک سره شیدا نشود
از سر کوی دلاور همهمه پییدا بشود.
او کیست؟ کیست آنی که در قله‌ی دماوند رخ بنهد
تیر آرش را بدمد بر سر کام شرارت بدود
سر بنهد دم بدمد، شاره‌ی یکتا نرود

رخ بنهد خم بشود، ماتم دنیا نرهد
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
652
پسندها
8,029
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #5
او کیست؟ کیست که کالبد روحش قرین رحمت است.
توام عشق سریرِ مرحمت است
در زندگی شاه و گدا نامش شد
شاهنامه یک شبه فرجامش شد
کیست که از چشم من پنهان ماند
مردم شهر یک دفعه سرگردان خواند
کیست که دُرّدان شده در شب مجنون کُنان
مجنون چه داند که کُنام زر شده درّدان
کیست؟کیست آنی که دُرِّ حاتم به تاراج می‌برد
خاتم اسرار دید و به گیتی تاج می‌برد
مرحم درد مردم زرین کیست؟
تا ندانم آسوده جان به خاج نرود
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
652
پسندها
8,029
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #6
او کیست؟ کیست که سرود آزادی بانگ سر می‌دهد
ملکوت حاتم و مکر شهر یک‌شبه بر باد می‌دهد
غصه را می‌مکد و شکوه شهری می‌نهد
دلیر می‌شود و ماتم اسرار می‌رهد‌.
او کیست که داند تیر آرش کجا خاک شدو
ره مستانه کجا هاک شدو
پیر دانا به کجا لاک شدو
مرگ دیرینه کجا تاک شدو
پس کیست؟ کیست که داند و مانند گل شاهد و رهزن دُرّی مانَد و حاکم شود و ‌‌‌...
او کیست؟ گر ندانم چه کسی عزیز خاتم شود و
مستی جانانه سر از دین رود و
مرگ ستم بر سر کینه نهد و
دشمن دُرّ حاتم زرّین شود،
آسوده جان به خاج نرود!
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
652
پسندها
8,029
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #7
2
نام شعر: بیوه‌دل
آن قامت بلندت بر نگارم تیره شد
دل گویی به انگل عشق مبتلا شد
زان سبب عشق، چاره ندانم یارا
روشنای رُخَت بر تار و پودم چیره شد
طعم گسل عشق تو چه دانی یارا
ملت عشق آن مرد در دلت ذلّه شد
در حصارت گریز از مرگ چه دانم یارا
بر سر من کوبش طبلی هرز*ه شد
صنم عشق تو چه دانی یارا
دل من بر سر سِرّی بیوه شد
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
652
پسندها
8,029
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #8
3
نام شعر: در شیدای یار
گردن و چشم و سرم در بر یار است و چنان گویش‌ مستانه به سر داد که من...
لقب جنون مجنون به سر ساختم
صفت رخصت لیلی به در تاختم
دل و ابرو و کمندش لذتی تار است و چنان سر و گیسوی لَوَندش وزشی کرد که من...
صنمِ عشق به بخت باختم و
شرف عقل به چاه انداختم
 
آخرین ویرایش

آل۱۱

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
652
پسندها
8,029
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #9
شب و ناری که روندند به رخت پرده‌ی تاری
چه شرابی چه نباتی چه اناری
سر و باری که شوندند به دلت شبهه‌ی ماری
چه شرابی چه نباتی چه اناری
تو روی بر دل تاری و منم م**س.ت دلت در شب تاری
چه شرابی چه نباتی چه اناری
تو که آن سریر هستی منم آن شریر مستی
تو که یاری چه شرابی چه اناری


*این شعر در حال تکمیل است
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا