در عمق نجابت غرق ماتم شده است
سایهی مکر شماتت دُرِّ حاتم شده بس!
جان اگر این تن و آن تن گوید
او کیست بس این تن و آن تن نکند؟
شاخهها خم شده در خمود خادم ماندند
سرفهی آتش در میخانه مگر سکوت نیست؟
پس کیست؟ کیست آنی که سرفه اجابش نکند
در شرق گیتی یک سره ریشه و شاخه بکَند
در مته و ماتم شب یک سره شیدا نشود
از سر کوی دلاور همهمه پییدا بشود.
او کیست؟ کیست آنی که در قلهی دماوند رخ بنهد
تیر آرش را بدمد بر سر کام شرارت بدود
سر بنهد دم بدمد، شارهی یکتا نرود
رخ بنهد خم بشود، ماتم دنیا نرهد