- تاریخ ثبتنام
- 3/8/22
- ارسالیها
- 108
- پسندها
- 883
- امتیازها
- 3,753
- مدالها
- 6
سطح
7
- نویسنده موضوع
- #31
فرشته اخم ریزی کرد و گفت:
- بله شما هنوز هم زیبایین.
لیلی تنها لبخندی زد و چیزی نگفت. فرشته باز هم کنجکاوی کرد:
- اشرافی بودین؟
برای لحظهای لبخند لیلی پر کشید. نگاه از فرشته گرفته و حالا به تیکه کیک نگاه میکرد.
- هیچوقت درست و حسابی نفهمیدم.( اینبار به او نگاه کرد) تو چیکار کردی؟ مشکلت حل شد؟
سرش را به طرفین تکان داد و گفت:
- نه! چطوری حل بشه؟ دیگه به اون خونه برنمیگردم.
لیلی آهی کشید و گفت:
- والا من که خیلی از مشکلت نمیدونم ولی یه چیزی رو خوب میدونم، تصمیمات که از عصبانیت گرفته میشن هیچوقت عاقبت خوبی ندارن.
فرشته چیزی نگفت و چنگال کوچکش را به کیک زد.
***
کت را از روی تخت برداشت و تنش کرد. روبهروی آینه ایستاد یقههای کت را صاف کرد. صدایی از محمدعلی و آیلین نمیاومد. گوشیاش را...
- بله شما هنوز هم زیبایین.
لیلی تنها لبخندی زد و چیزی نگفت. فرشته باز هم کنجکاوی کرد:
- اشرافی بودین؟
برای لحظهای لبخند لیلی پر کشید. نگاه از فرشته گرفته و حالا به تیکه کیک نگاه میکرد.
- هیچوقت درست و حسابی نفهمیدم.( اینبار به او نگاه کرد) تو چیکار کردی؟ مشکلت حل شد؟
سرش را به طرفین تکان داد و گفت:
- نه! چطوری حل بشه؟ دیگه به اون خونه برنمیگردم.
لیلی آهی کشید و گفت:
- والا من که خیلی از مشکلت نمیدونم ولی یه چیزی رو خوب میدونم، تصمیمات که از عصبانیت گرفته میشن هیچوقت عاقبت خوبی ندارن.
فرشته چیزی نگفت و چنگال کوچکش را به کیک زد.
***
کت را از روی تخت برداشت و تنش کرد. روبهروی آینه ایستاد یقههای کت را صاف کرد. صدایی از محمدعلی و آیلین نمیاومد. گوشیاش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش