- ارسالیها
- 75
- پسندها
- 210
- امتیازها
- 1,048
- مدالها
- 3
- نویسنده موضوع
- #61
واسه همین تموم شب رو تا وقتی خوابم ببره اسم دخترانهی که کنارش آدرس و شماره تعمیرگاه بود مغزم رو به خودش مشغول کرد و تصمیم گرفتم فردا اول از هرکاری سراغ ماشینم برم.
***
هستی
از بیخوابی دیشب همینقدر برام مونده بود: پف چشمها، بی اعصابی، تکرار مکرر آهنگ غمگینی که دیشب تا صبح تکرار شده بود و الان زمزمهش رو لبم بود:
"همیشه یه زخمی باهامه که هیچ وقت دیگه خوب نمیشه
کسی جات نمیاد چون اینقدر مث تو محبوب نمیشه نمیشه
چجوری تونستی نمونی تا من اشک نریزم
خدا دید که مردم تا گفتی خدافظ عزیزم "
زیر ماشینی که این صبح آورده بودن تعمیرگاه رو تعمیر میکردم و به فرزاد شاگردم سپرده بودم که...
***
هستی
از بیخوابی دیشب همینقدر برام مونده بود: پف چشمها، بی اعصابی، تکرار مکرر آهنگ غمگینی که دیشب تا صبح تکرار شده بود و الان زمزمهش رو لبم بود:
"همیشه یه زخمی باهامه که هیچ وقت دیگه خوب نمیشه
کسی جات نمیاد چون اینقدر مث تو محبوب نمیشه نمیشه
چجوری تونستی نمونی تا من اشک نریزم
خدا دید که مردم تا گفتی خدافظ عزیزم "
زیر ماشینی که این صبح آورده بودن تعمیرگاه رو تعمیر میکردم و به فرزاد شاگردم سپرده بودم که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش