- تاریخ ثبتنام
- 31/10/20
- ارسالیها
- 562
- پسندها
- 4,421
- امتیازها
- 17,473
- مدالها
- 13
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #201
به خیالِ خام خودم سعی داشتم از اشتباه درش بیارم. که مثلا یارو گیج و سردرگم شده و من که عقلم میکشه باید درست و غلط رو نشونش بدم. انتظار هر چیزی رو داشتم به جز اینکه دستش رو با خشونت آزاد کنه و چوب رو به طرف سرم روونه کنه. تنها کاری که از دستم بر میاومد این بود که دستهام رو حائل سر و صورتم کنم. چوب به ساعد دو دستم خورد و جلوی ضربه رو گرفت. وقتی سرم رو بالا آوردم، پسره داشت میدوید و دور میشد. متعجب از این اتفاق، ساعدهای دردناکم رو ماساژ دادم. چه مرگش بود؟ دنبال چی میگشت؟ حیرونتر از قبل از پیاده رو بیرون اومدم. وارد خیابون شدم و دور خودم چرخیدم. صدای داد و فریاد و شکستن شیشه و دزدگیر ماشین میاومد. وحشتناک بود. همه چی داشت رنگ خشونت میگرفت. پلیسها زیر دست و پا بودن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.