• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

برگزیده رمان ماچه سگ | میم.شبان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع میم. شبان
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 214
  • بازدیدها 7,714
  • کاربران تگ شده هیچ

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
570
پسندها
4,692
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #181
سیاوش دستگیره رو به طرفی کشید و درب کشویی بالکن با صدای قژ مانندی باز شد. بالکن نرده‌های فلزی بلندی داشت و بزرگتر از بالکن خونه‌ی طناز بود، با این تفاوت که از این ارتفاع شهر زیر پام نبود، بیشتر خودم زیر پای شهر بودم. نوشیدنی رو مزه کردم و صدای سیاوش رو شنیدم:
- ولی خودمونیم. خوب از فرصت استفاده کردی و طناز رو بُر زدی. از حق نگذریم دختر همه‌ چی تمومیه. واقعا مادر پدرش اسم مناسبی روش گذاشتن.
بازم از اون حرفهایی زد که من خوشم نمی‌اومد. ته لیوان رو به شکل دورانی تکون دادم و محتویاتش شروع به چرخش کردن.
- دختر همه چی تموم از نظر تو چیه؟ فقط خوشگل باشه؟
لب‌هاش رو بهم فشار داد و گفت:
- نه، همه چیش خوب باشه. هیکل و قیافه خوب. اخلاق خوب. شرایط مالی خوب. سن و مدرک تحصیلی خوب. خلاصه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
570
پسندها
4,692
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #182
- اما این دلیل نمیشه حسرت زندگی آدمای خوشبخت رو نخوری.
دقیق، زد وسط خال! بی‌کم و کاست حرف دلم رو گفت. من همیشه حسرت این رو می‌خوردم که چرا با احتمال فقط یه درصد باید اَد تو این موقعیت جغرافیایی به دنیا بیام. بعد که اوضاع مردم بقیه کشورهای خاورمیانه رو می‌دیدم، به خودم می‌گفتم نه، می‌تونست خیلی بدتر از اینم باشه! اما خب همیشه داغ حسرت یه زندگی نرمال و متمدنانه روی سینه‌ام می‌سوخت. دست سیاوش روی شونه‌ام نشست و گفت:
- نمی‌دونم چی باعث شده فکر کنی زندگیت تباه شده، اما تا حالا به این فکر کردی که میشه این سرزمین به دست من و تو و امثال ماها مثل همون کشورهایی بشه که حسرتش رو می‌خوری؟ که خودمون با دستای خودمون بسازیمش؟ یه کشور متمدن. فکر کن بدون ترس از احدی با این لیوان توی دستت بری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
570
پسندها
4,692
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #183
نفس عمیقی کشیدم و پرسیدم:
- مهرسا چی؟ اون لب نمیزنه؟
با خودم گفتم ای کاش حداقل مهرسا اهلش باشه. باز دوتا دختر جنبه‌ی بهتری داشت!
- نه، اون دوست نداره. از این چیزا خوشش نمیاد.
خب چاره‌ای نبود. اینبار نفسم رو به بیرون فوت کردم و همراه هم به پذیرایی برگشتیم. من و طناز به طرف مبل‌های استیل حرکت کردیم. سیاوش بطری رو آورد و خواست لیوانم رو پر کنه، اما دستش رو پس زدم. متعجب از این بی‌میلی ناگهانی، دوباره خواست کارش رو تکرار کنه. لیوان رو به روی میز برگردوندم.
- من بسمه.
- چرت نگو بابا. بیار جلو پیکت رو.
- نمی‌خوام دیگه.
- جدی جنبه‌ات انقدر پایینه؟
پوزخند صدا داری زدم و سر تکون دادم.
- آره، تو فکر کن بی‌جنبه‌ام.
- پس چرا کشیدی کنار؟
- راحت باشین شما.
طناز گفت:
- بخور دیگه. تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
570
پسندها
4,692
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #184
- چیزی شده بچه‌ها؟
نگاه از چهره رو ترش کرده طناز برداشتم و به مهرسا دوختم. لبخند ژکوندی زدم و گفتم:
- چیزی نیست مامان بزرگ. خبری از شام نشد؟ روده بزرگم بد گشنش شده ها.
مهرسا مشکوک نگاهمون می‌کرد. چهره‌ی گردش با اون طره‌هایی که عمدا دو طرف صورتش ریخته بود با نمک‌تر شده بود. سیاوش با خنده پرید وسط بحث:
- دعوا نمک زندگیه بابا، بی‌خیال! راست میگه عابد، چی شد این شام ما؟
مهرسا بلند شد و گفت:
- زحمت شام رو که من و طناز کشیدیم، ظرفا با آقایون! از الان بگم که باز بعد دبه نکنید.
سیاوش خیلی زود جای خالی مهرسا رو اشغال کرد و روی مبل لم داد.
- حالا کو تا اون موقع. تازه بعد شام می‌خوایم ورق بازی کنیم.
طناز مثل این دختر بچه‌ها که لج می‌کنن دست بلند کرد.
- من پایه‌ام. می‌خوام تا خود صبح...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
570
پسندها
4,692
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #185
نمی‌خواستم دلشوره داشته باشم، اما داشتم! نمی‌خواستم نگران باشم، اما بودم! مثل خیلی از حالت‌های دیگه که نمی‌خواستم احساسشون کنم، اما می‌کردم. و من چقدر از این کشمکش درونی بدم می‌اومد. نفهمیدم چجوری مسیر بین خونه سیاوش و ساختمون نوساز رو طی کردم. وقتی رسیدم، کوچه تاریک و خلوت بود. پله‌ها رو دوتا یکی کردم و در نیمه باز، مثل پتک رو سرم خراب شد. این یعنی یه اتفاقی افتاده بود. در رو تا آخر باز کردم. هوای خونه خفه و تاریک مطلق بود. کلید کنار در رو فشار دادم، اما چراغی روشن نشد. دلهره‌ام بیشتر شد. وارد خونه شدم و اسمش رو صدا زدم.
- تابان؟
جوابی نشنیدم. رفتم جلوتر. سکوت مطلق. حتی صدای ونگ ونگ موتور یخچال شنیده نمیشد. هیچکدوم از وسایل برقی خونه کار نمی‌کرد. چه اتفاقی افتاده بود؟ تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
570
پسندها
4,692
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #186
دوهزاریم جا افتاد. امروز هفت دی بود، روز تولدم. چطور من تولد خودم رو یادم نبود و اون می‌دونست؟ سوالی که به زبون آوردم هیچ ربطی به سوال توی مغزم نداشت.
- چرا دروغ گفتی؟
ژست بی‌گناه‌ها رو به خودش گرفت و گفت:
- چه دروغی؟
- گفتی یکی تو خونه ست. میدونی چه حالی بهم دست داد؟
- نه! چه حالی بهت دست داد؟
پوف کلافه‌ای کشیدم و تابان با دوتا قدم بلند نزدیکم شد. موقع قدم برداشتن، لباس تنش بیشتر خودنمایی کرد. لاکردار فیتِ فیت بود.
- نه، جدی می‌خوام بدونم نگرانم شدی؟!
سری تکون دادم و کنارش زدم.
- نه، بیشتر نگران وسایل خونه بودم. می‌ترسیدم دزد خونه رو خالی کرده باشه.
جای اینکه ناراحت بشه، به حرفم خندید.
- آره تو راست میگی. وقتی اومدی حتی تو تاریکی معلوم بود رنگت پریده. آدم واسه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
570
پسندها
4,692
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #187
برام دست زد و گفت:
- تولدت مبارک. آرزوت چی بود؟
- اگه بگم که برآورده نمیشه.
لب و لوچه‌اش رو کج کرد.
- خب نگو! مثلا خیلی مهمه.
مشغول بریدن کیک شد. درحالیکه به سمت میز خم شده بود، همون دستی که چند دقیقه پیش مشغول نوازش موهاش بود، پایین اومد و روی کمر باریکش نشست. یه لحظه دست از کار کشید و از گوشه چشم نگاهم کرد. لبخند مسخره‌ای زدم و گفتم:
- اگه مهم نیست پس چرا می‌پرسی؟
نگاه گرفت و دوباره مشغول بریدن کیک شد. چند لحظه بعد کمرش رو صاف کرد و من با بی‌میلی دستم رو برداشتم. یه بشقاب کوچیک به دستم داد و با لحن شیرینی گفت:
- منکه می‌دونم چه آرزویی کردی. آرزو کردی هیچوقت من رو از دست ندی.
نگاهم روی نیم رخش خشک شد. برای اولین‌بار از شروع این بازی، از خودم بدم اومد. من داشتم با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
570
پسندها
4,692
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #188
روز بعد از دست خودم عصبانی بودم. از مرضِ ضعف و سست عنصریم که فقط در مواجه با تابان عود می‌کرد. من از کی تا حالا بنده‌ی احساساتم شده بودم؟ از کی تا حالا دلم به مغزم دستور می‌داد؟ دایی می‌گفت آدمِ منعطف و دلرحم هیچوقت هیچ پُخی نمیشه! راستم می‌گفت. کی از خودِ آدم واجب‌تر؟ دیشب بیشتر از هر زمان دیگه‌ای به تابان حس ترحم داشتم. اون به من دل بسته بود، در حالیکه من دلم رو به طناز خوش کردم. دروغ برای چی؟ حالا که سنگ‌هام رو با مبحث پیچیده خ**یا*نت وا کندم، اعتراف می‌کردم که من یه خیانتکار بودم. رک و پوست کنده! حضور طناز توی زندگیم مهر تأییدش بود. اصلا شاید بهتر بود تابان رو از حضور طناز مطلع می‌کردم. بهش می‌گفتم یکی دیگه هست و جایی برای تو نیست! اینکه اینطور بی‌پرده خیانتم رو جار میزدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
570
پسندها
4,692
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #189
برخلاف دفعات گذشته که دائما مکان محفل جا‌به‌جا میشد، اینبار به همون سالن قبلی دعوت بودیم. وقتی رسیدیم همه ساکت بودن و ایرج در حال سخنرانی بود. تموم صندلی‌ها پر بود و جا برای سوزن انداختن پیدا نمیشد. پشت سر سیاوش راه رفتم و به ردیف‌های وسط رسیدیم. بین کلی غریبه، صورت گرد مهرسا رو تشخیص دادم که برامون دست بلند می‌کرد. واسمون جا گرفته بود. یکی کنار خودش و یکی دیگه طرف مخالف. الحق که دختر زبر و زرنگی بود. سیاوش روی نزدیک‌ترین صندلی نشست و زمانی که طناز از بغل مهرسا سرک کشید، فهمیدم چاره‌ای جز نشستن کنارش ندارم و باید باهاش رو به رو بشم. از دستش دلخور بودم و بدیش اینجا بود که نمی‌دونستم حقی برای دلخوری دارم یا نه! و قسمت بدترش اینجا بود که اونم از من دلخور بود و من می‌دونستم که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : میم. شبان

میم. شبان

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
31/10/20
ارسالی‌ها
570
پسندها
4,692
امتیازها
21,973
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #190
طناز که عقب مونده بود، شونه به شونه‌ام شد و گفت:
- چی شد یهو؟ آمپر چسبوندی چرا؟ تو که نادیده‌ام می‌گرفتی.

جلوی پام یه راه خروج از معضلی که تابان برام ساخته بود پدیدار شد. یه چتر نجات، یا یه طناب توی مرداب. پس منم فرصت رو دو دستی چسبیدم. همین! نباید فکر و خیالات بی‌خود می‌کرد. از سرعت قدم‌هام کم کردم و گفتم:
- خودت خواستی. یادت رفته؟ اگه نمی‌خوای برگردیم. من مشکلی ندارم.
سریع گفت:
- باشه حالا، چقدر تو مغروری!
لبخند زیر پوستی زدم. تازه داشت چم و خم رابطه با طناز دستم می‌اومد. به معنای واقعی کلمه با پا پیش می‌کشید و با دست پس میزد. نباید خودم رو تشنه نشون می‌دادم. کنار خیابون دست بلند کردم. اولین تاکسی رو نگه داشتم و کمتر از نیم ساعت بعد، طناز کلید انداخت و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : میم. شبان

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا