متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شعر مجموعه اشعار به شیرینی مجنون | اثر احمد آذربخش کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع a.azarbakhsh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 8
  • بازدیدها 404
  • کاربران تگ شده هیچ

a.azarbakhsh

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
103
پسندها
549
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #1
مجموعه اشعار: به شیرینی مجنون
شاعر : احمد آذربخش (رعدخاموش)
قالب: سپید ، نو
ژانر : عاشقانه
مقدمه:

گل
پیچک
کاج
سرو

باغبان
با اینها
عاشق که شد
شاعر شد ..

 

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,334
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • #2
•| بسم رب العشق |•

1000008543.jpg

ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] S O-O M

a.azarbakhsh

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
103
پسندها
549
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #3
باغبان می گوید :

نرگس و شقایق
مثل خانم دکتر زیبا
و چمن با چشمش همرنگ ست ..
و حیاط به بزرگی قدم‌هایش
سرو و کاج
ایستاده با حضورش
و لاله و نسترن
با دیدنش
در گوش هم
پچ پچ و گوی و مگویشان ..
و پیچکها در آرزوی قامتش..

خانم دکتر ؟
می روی حالا چرا ؟؟!

ولی او مسافرست ..
همسفرش چمدانی ست
که سرایدار به دستش داده ..
و سرایدار
همان باغبان
شاعرست..
و عجیب تر اینکه
پزشک و شاعر
هر دو هم دکترند هم بیمار ..
بیمار عشق..

شاعر هم دکتر قلب ست
که بیمارانش
عاشق و رنجور
و
خسته و دلتنگ اند..
و شعر درمان ست..

نگاههای دزدکی
دستپاچگی
خوبی
مهربانی
صداقت
تعصب
نجابت
اینها از علایم
عاشقی نیست ؟؟
خانم دکتر ؟

اینها علایم مشترک اند..

شعرها هدیه شدند ..
در کتابی که
سرایدار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

a.azarbakhsh

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
103
پسندها
549
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #4

عاشقی می گفت:
من مجنون و دیوانم..

معشوقه هم می گفت:
من آن لیلی نیستم دیگر ..

و هر که راه خود را رفت..

یک روز فرهاد و لیلی را
مجنون و شیرین را ..
دیدم که با هم خوشبخت بودند..

آنها دوباره عاشق شده بودند..
 

a.azarbakhsh

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
103
پسندها
549
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #5

آن روز تو را دیدم..
در مغازه ای ..


از پشت شیشه ..
تو را نشناختم..
بس که زیبا بودی ..


و تو مرا ندیدی
از پشت ویترین..


من آن بیرون
پشت آن مانکنی بودم
که دست‌هایش در جیبش بود..


من شبیه مانکنی بودم
که همیشه
جیب هایش خالی بود ..
و سرش پایین و
و جز لباس هایش
هیچی نداشت..


ولی تو
زیباتر شده بودی..
نگاهت پشت شیشه
بلورین بود..


صدایت را ندیدم
ولی
لبانت پر رنگ تر بود..
کمی خانم تر بودی..


و شاید مغرورتر..
چون دیر بلند شدی
و بیرون آمدی..
شاید مرا شناختی..
نمیدانم ..


ولی
آن روز آنجا
من مشتری نبودم ..
تو هم پشت ویترین
فروشی نبودی ..


من یک رهگذر بودم
که راهش را کج کرده بود ..
و زود رفت..
 

a.azarbakhsh

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
103
پسندها
549
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #6
همیشه
عاشق کودکی بودم..
ولی یک بار
کودک عاشقی شدم ..
عاشق دخترکی..
با نام سحر ..

قرارمان
سر درس ریاضی بود..

او
با مداد و
دفتر و کتابش
به همراه یک عروسک می‌آمد..
و من آن موقع
بهترین معلم
کوچک دنیا می‌شدم ..

یادم نمی‌آید..
شاید دوبار بیشتر نیامد ..
یکی برای ضرب و تقسیم
و یکبار جمع و تفریق..

اشتباه از من بود
که گل‌های
چادر سفید
کوچکش را
زیاد شمردم ؟!
و نگاهم را
در نگاهش هی ضرب کردم ..
اشتباه از من بود که
نتوانستم حسم را تقسیم کنم ..
معادله عشقم
جوابی نداشت
و او یاد نگرفت..
او از ریاضی عشقم
چیزی نفهمید..
و من معلم خوبی نبودم ..

دیگر از ریاضی بدم می‌آید..
چون بدون چرتکه چرت ست ..

آخرین بار
دست عروسکش را
گرفت و با دستپاچگی رفت ..

روزها
به وقت سحر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

a.azarbakhsh

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
103
پسندها
549
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #7



من
یک پنجره فولادی بودم
و تو شیشه لطیف من بودی...

در اتاق تنهایی من
تو قلب شیشه‌ای من بودی

من همان پنجره بودم
که با آمدن باد پاییزی
بیقرار شدی در آغوشم
و
در روزهای نارنجی پاییز
در زیر آبی باران
در آذر زرد
با آه سرد
هم خود را شکستی
و هم قلب مرا ...





تقصیر از خودت بود
که مرا دوست نداشتی
و
خواستی رهایت کنم...





عشق ما سیاه و سفید بود...
یک عشق وارونه...
یک عشق یکطرفه...





من هنوز همان
پنجره دل شکسته ام
روبه تنهایی...
یک قاب توخالی...
پر از خاطره تو...





انقدر منزجر بودم ؟
یک قاب آویزان ؟!
برای تو ؟


تو که بودی
پرده را کنار می‌زدند
و از درون تو می‌دیدند...
هیچ کس
دیگر برای
قشنگ دیدن
کنار من نمی‌نشیند...

من خالی شدم
از دیدن...
 

a.azarbakhsh

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
103
پسندها
549
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #8
تو همیشه بهاری
سبزی و سرزنده ..
و من بیشتر
تابستانم
و پر حرارت..
دلم گرم توست..
آغوش گرمم مال توست ..
و سرم مالامال از شور عشق تو ..


بیا دو قدم مانده
تا زمستان
کمی پاییز باشیم
و عاشقی کنیم..

تو بوی مهر
و
نم باران..
مه آبانم باش..
تا آذر سرد
تو هم آغوشم باش..
و
من ابر و باد آغشته به تو
و رنگین کمان پس از بارانت ..
بیا با هم بباریم..
 

a.azarbakhsh

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
103
پسندها
549
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #9
به سن مادرم بودی
ولی به دلسوزی او نه..

انگار که خواهرم بودی ..
ولی به مهربانی او نه ..

زیبا و جذاب بودی
ولی در درون .. نه ..

من تو را
دوست داشتم ..
ولی تو مرا نه ..

تو آبروی عشق را بردی ..

تو هوسی بودی
که در قلبم تو را کشتم
و از سر بیرونت کردم..

من
در بن بست اشتباهی
به اشتباه عاشق شدم ..
و
تو اشتباهی بودی ..
من اشتباه کردم ..

خودم را باید ببخشم ..

از این شعر به بعد
دیگر به تو فکر نمی‌کنم ..
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا