- تاریخ ثبتنام
- 3/9/19
- ارسالیها
- 1,635
- پسندها
- 20,883
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 29
سطح
30
- نویسنده موضوع
- #11
آن نام را با آغوش بازی پذیرفت که باعث خوشآیندیاش میشد. بالای تراس گلکاری شده بود؛ اما نوری کهربایی رنگ، مانند چراغ مهشکن ماشین، از پنجرۀ جلویی به چشم میخورد. از پلههای مارپیچی سنگی به سمت در پا تند کرد. یک ثانیه تردید کرد تا بتواند آن هوشیاری نهفته را با لمس کوبۀ برنجی [زنگ] بیرون بکشد و لذتی که بعد از آن بود...
در باز شد و براب در چهارچوب قرار گرفت. هیچ تغییر نکرده بود! همان موهای کوتاه، تیره و فر خورده؛ همان صورت مربعی شکل با پوزخندی که روی دهان و چشمان درخشان سیاهرنگش رسم شده بود. همان شانههای مکعبی و نگاهی مانند دریا به او؛ زمانی که راه میرفت مانند یک ملوان بهنظر میرسید. یا یک مبارز. از آن خوبهایش! براب به دیکس نگاه میکرد. دستش، دست دیکس را به گرمی...
در باز شد و براب در چهارچوب قرار گرفت. هیچ تغییر نکرده بود! همان موهای کوتاه، تیره و فر خورده؛ همان صورت مربعی شکل با پوزخندی که روی دهان و چشمان درخشان سیاهرنگش رسم شده بود. همان شانههای مکعبی و نگاهی مانند دریا به او؛ زمانی که راه میرفت مانند یک ملوان بهنظر میرسید. یا یک مبارز. از آن خوبهایش! براب به دیکس نگاه میکرد. دستش، دست دیکس را به گرمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.