متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شعر مجموعه شعر رگ خواب | زری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع itszari
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 355
  • کاربران تگ شده هیچ

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #1
عنوان شعر: رگِ خواب
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی، عاشقانه
قالب: سپید
مقدمه:
نیمه‌ی دیگر ماهی
و نیمه‌ی دیگرش هم، تویی
اما چه دراماتیک‌ است
که نیمه‌ی تو
بر پشتِ خورشید، پنهان است
اما با همان نیمه‌ات
چها که با من نکرده‌ای!
پی‌نوشت: تقدیم به آن‌که روح و جسمم است!
 
آخرین ویرایش

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,334
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • #2
•| بسم رب العشق |•
668759_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg
ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] itszari

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #3

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #4
اکنون بارها،
از من سئوال شده است که
برای چه زنده‌ای؟
اینک یک دلیل، بیشتر نخواهم داشت
بودنت را بهانه می‌کنم!
حال که ندارمت
اکنون کسی از من نمی‌پرسد
برای چه زنده یا مرده‌ات
برایت فرقی ندارد؟
شاید چون دیگر تمایلی ندارم که،
بودنت را برای زندگی‌ام بهانه کنم
یا شاید بی‌خبراند!
که من بعد از تو
زیر خروارها خاک، به سر می‌برم..
 

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #5
رگِ خوابِ من دستِ تو بود
می‌دانستی که با نبودنت
همانند یک گل
که پژمرده شده است
با حضورت در کنارم
به گلی سرخ، بدل خواهم شد.
می‌دانستی که اگر بروی
من بعد از تو، خواهم مُرد!
اینک زمانی که می‌دانستی
رگِ خوابِ من دستِ توست
چرا بی‌علت،
مرا با تمامِ خاطرات‌هایمان
ترک کردی که بروی؟
 

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #6
من در خیالات بودم!
راست می‌گفتند
شیرینیِ عشق، در قصه‌‌هاست
دیگر نه تو، نه آبیِ آسمان
نه طلوعِ آفتاب، نه اشعه‌های ریز و درشت‌اش
نه قطرات باران، نه حضورت در قلبم
نمی‌توانند، حال مرا خوب کنند.
مگر این‌که
رگِ خوابِ عجل
شیرین کند، افسانه‌ی ما را!
 

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #7
عشق چندان زیبایی نداشت.
به قول مادرم، عشق در قصه‌هاست!
آن‌جا که، اگر زمین خوردی
با قامت بلندش رو‌به‌رویت بایستد و بگوید:
- دستانم را بگیر و بلند شو
و اکنون در حقیقت، زمینت می‌زند و
دستانت را رها می‌کند و از تو می‌خواهد که
هرگز بلند نشوی... .
حتی اگر خودت هم بخواهی که برخیزی
یادت می‌آید، جوری تو را زمین زده است
و استخوان‌هایت را شکسته است
که نمی‌توانی حتی تکانی بخوری.
آن‌وقت، انتظار داری برخیزی و قوی باشی؟
می‌گوید زمانی که می‌تواند تو را ترک کند
می‌تواند به آسانی تو را به فراموشی بسپارد.
چرا باید زمانش را صرف عشق تو کند؟
می‌گوید، اوایل چنان وانمود می‌کند
که تو را می‌خواهد که تو تا چهل روز
کور می‌شوی! بدی‌هایش را نخواهی دید.
شکستن‌هایت را نخواهی دید.
زمین خوردن‌هایت را نخواهی دید.
فقط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #8
چه زیبا گفت مادربزرگ‌ام
چو لیلایی و او چو مجنون
و او رگ خوابت را چه خوب می‌داند.
با دستانش برای تو گهواره‌ای می‌شود.
و با زبان‌اش برایت لالایی می‌خواند.
با لبانش تو را م*س*ت خود می‌کند.
با نبودنش تو را از لیلی، مجنون می‌کند.
با حسرت بودنش
تو را خار و پشیمان ز عشق می‌کند.
آن‌گاه دیگر تو نه دلی برایت می‌ماند.
نه امیدی، برای زندگی
نه شوقی، برای فردایت
نه آرزویی، برای پروازت
تو خواهی مُرد.
و او چه آسوده بر روی تو و خاطره‌هایت
خروارها خاک می‌ریزد و تو را
به فراموشی می‌سپارد.
 
آخرین ویرایش

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #9
امیدی که پر کشید
دیگر برنخواهد گشت
آرزویی که برای کَسی دیگر برآورده شد.
دیگر او آرزو نخواهد شد
قلبی که شکست، دیگر درست نخواهد شد
قولی که شکست، دیگر آن قول، قول نخواهد شد
عجب جایی‌ست، این دنیای فانی!
 
آخرین ویرایش

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #10
کابوس است
وقتی زورت، به دردهایت
نمی‌رسد و
تا میایی اوج بگیری
سرنوشتت، جوری رغم می‌خورد
که هر روزت، هر بار
چند قدم عقب‌گرد کنی!
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا