- تاریخ ثبتنام
- 26/9/20
- ارسالیها
- 2,725
- پسندها
- 35,094
- امتیازها
- 66,873
- مدالها
- 40
- سن
- 18
سطح
36
- نویسنده موضوع
- مدیرکل
- #21
ایان فلش رو روی چهرهی نیمه محو زن داخل عکس انداخت. انگار کسی وسط مکالمه، خاطرهای رو پاره کرده بود. لبخندی ناتموم، نگاهی خیره به کسی بیرون از قاب.
پوزخندی روی لبهای ایان نشست. او اولین نبود؟
ایان از جا بلند شد، خاک زانوهاش رو با کف دست پاک کرد و چرخی تو اتاق زد. نور چراغ سقفی هنوز با بیحوصلگی نوسان میکرد، مثل آدمی که خواب دیده ولی نمیخواد از رختخواب بلند شه. دست به دیوار کشید. سرد، نمدار، با بافتی مثل پوست پرتقال فاسد. کاغذ دیواری گوشهای از دیوار نزدیک به کنج، ور اومده بود بود؛ زیرش رنگ دیگهای نمایان بود. سفیدتر، تمیزتر، مثل پوستهای پوشاننده.
خم شد و ناخن لاک خورده شستش رو زیر کاغذ دیواری فرو کرد و اون رو کند. مثل کندن زخم، دردناک اما اجتنابناپذیر. سطح زیرین، صافتر...
پوزخندی روی لبهای ایان نشست. او اولین نبود؟
ایان از جا بلند شد، خاک زانوهاش رو با کف دست پاک کرد و چرخی تو اتاق زد. نور چراغ سقفی هنوز با بیحوصلگی نوسان میکرد، مثل آدمی که خواب دیده ولی نمیخواد از رختخواب بلند شه. دست به دیوار کشید. سرد، نمدار، با بافتی مثل پوست پرتقال فاسد. کاغذ دیواری گوشهای از دیوار نزدیک به کنج، ور اومده بود بود؛ زیرش رنگ دیگهای نمایان بود. سفیدتر، تمیزتر، مثل پوستهای پوشاننده.
خم شد و ناخن لاک خورده شستش رو زیر کاغذ دیواری فرو کرد و اون رو کند. مثل کندن زخم، دردناک اما اجتنابناپذیر. سطح زیرین، صافتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش