• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان از پس خاکستر، آتشی زبانه می‌کشد | مرسده‌.میم کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 27
  • بازدیدها 3,088
  • کاربران تگ شده هیچ

Mers~

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,733
پسندها
35,166
امتیازها
66,872
مدال‌ها
40
سن
19
سطح
36
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
ایان فلش رو روی چهره‌ی نیمه محو زن داخل عکس انداخت. انگار کسی وسط مکالمه، خاطره‌ای رو پاره کرده بود. لبخندی ناتموم، نگاهی خیره به کسی بیرون از قاب.
پوزخندی روی لب‌های ایان نشست. او اولین نبود؟
ایان از جا بلند شد، خاک زانوهاش رو با کف دست پاک کرد و چرخی تو اتاق زد. نور چراغ سقفی هنوز با بی‌حوصلگی نوسان می‌کرد، مثل آدمی که خواب دیده ولی نمی‌خواد از رخت‌خواب بلند شه. دست به دیوار کشید. سرد، نمدار، با بافتی مثل پوست پرتقال فاسد. کاغذ دیواری گوشه‌ای از دیوار نزدیک به کنج، ور اومده بود بود؛ زیرش رنگ دیگه‌ای نمایان بود. سفیدتر، تمیزتر، مثل پوسته‌ای پوشاننده.
خم شد و ناخن لاک‌ خورده شست‌ش رو زیر کاغذ دیواری فرو کرد و اون رو کند. مثل کندن زخم، دردناک اما اجتناب‌ناپذیر. سطح زیرین، صاف‌تر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mers~

Mers~

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,733
پسندها
35,166
امتیازها
66,872
مدال‌ها
40
سن
19
سطح
36
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
اسلاید رو داخل جیبش جا داد و بی‌حرکت ایستاد. یک‌جور سکونِ گوش‌به‌زنگ رو احساس می‌کرد، مثل گربه‌ای که مطمئنه چیزی پشت دیوار خش‌خش می‌کنه. نور موبایل رو روی دیوارها تاب داد. لایه‌ی نازکی از بخار روی سطح دیوار نشسته بود. خیس، تنفس‌دار، انگار که این ساختمون زنده بود. یک‌چیز بدیهی توی هوا شناورد بود، اما اون‌قدر درهم‌تنیده بود که نمی‌شد انگشت گذاشت روش.
ایان مبهوت‌تر از همیشه، انگشت‌هاش رو نزدیک دیوار برد و بدون ایجاد تماسی، زیر لب زمزمه کرد:
- تو اگه یه قاتلی، زیادی وقت و سلیقه گذاشتی رو طراحی محیطت. یه‌جور عجیبی… رمانتیکی. این ترس، طراحی‌شده‌ست.
نفسش رو به بیرون هدایت کرد، لب‌هاش از هم باز شد و لبخند دوباره به صورتش برگردوند. الان وقت کم آوردن نبود. پاهاش آهسته، مثل کسایی که وسط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mers~

Mers~

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,733
پسندها
35,166
امتیازها
66,872
مدال‌ها
40
سن
19
سطح
36
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
نمی‌دونست تا این حد پیش‌روی درست بود یا نه. چشم‌هاش رو روی هم فشرد تا حدی که سیاهی پشت پلکش به سمت سفیدی رفت. ضربان قلبش رو حس می‌کرد و سرش نبض می‌زد. به این مکث با پشت کردن به تمام علائم بدنش، پایان داد و روی دریچه خم شد. شروع به باز کردن پیچ‌ها کرد. دست‌هاش از هیجان می‌لرزید و سرعتش رو کاهش می‌داد. هر صدای تقی که از برخورد پیچ‌ها با کف چوبی زمین بوجود می اومد، نفس‌هاش رو تند‌تر می‌کرد و مردمک‌هاش گشاد‌تر.
دریچه با صدایی کوتاه باز شد. بوی آهن، کهنگی و نم باعث شد بینیش رو چین بده. عمیق بود و تاریک. توجهی به هشدارهای مغزش نکرد و بی‌درنگ گوشیش رو به دندون گرفت، پاش رو روی میله‌های زنگ‌زده نردبون‌شکل گذاشت و وارد اون حفره تنگ شد. به شکل عجیب و ناخوشایندی، اون فضا انگار برای قد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mers~

Mers~

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,733
پسندها
35,166
امتیازها
66,872
مدال‌ها
40
سن
19
سطح
36
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
ایان کارت شناسایی رو بین انگشت‌هاش چرخوند. نور زرد چراغ مطالعه سوسو می‌زد، انگار خودش هم دچار تردید شده بود. سعی کرد دنبال صدا بگرده، هر صدایی که ممکن بود وجود داشته باشه؛ ولی تنها صدای‌ای که وجود داشت، نفس‌های خودش بود و گاه‌به‌گاه صدای قطره‌ای که از لوله‌ای چکه می‌کرد، مثل مترونوم اعصاب‌خُردکنی که داشت ذهنش رو کوک می‌کرد.
دوباره به دفترچه نگاه کرد. ورق به ورق تا صفحه‌ی انتهایی. اون‌جا، با دستخطی محوتر، انگار کسی با عجله یا تردید نوشته باشه، فقط یک جمله ثبت شده بود:
«اگر به این نقطه رسیدی، یعنی هنوز نشکستی. ولی زمانت رو دارم می‌سازم.»
ایان پوزخند زد، لپ‌هاش رو باد کرد و بعد با صدایی نصفه‌بلند و اغراق‌شده گفت:
- خب، مرسی که ساختن زمان رو به من واگذار نکردی چون اگه بود، فقط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mers~

Mers~

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,733
پسندها
35,166
امتیازها
66,872
مدال‌ها
40
سن
19
سطح
36
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
بار دیگه چشم‌هاش رو ریز کرد. ویدیو عقب رفت. ایان، موقع ورودش. بعد باز عقب‌تر، تصویر کسی که چند ساعت پیش، با روپوش بلند، روی اون دفترچه می‌نوشت.
موهاش کوتاه بود. ته‌ریش داشت و آروم حرکت می‌کرد. سایه‌های روی صورتش، چهره‌ش رو محو کرده بودند. توی ویدیو صدا نبود، ولی از فرم بدن و حالتش، می‌شد فهمید که این مرد می‌دونست دیده نمی‌شه.
- سلام ویلیام… پس بالاخره دیدمت!
مطمئن بود که زمزمه‌ش داخل اون فضا فقط به گوش خودش نمی‌رسه.
پشت اون تصویر، یه فایل صوتی بالا اومد، بدون تردید دکمه پخش رو لمس کرد. صدا واضح بود، نه زمزمه، نه تحریف‌شده. این‌بار مستقیم و رسا. صدایی مردونه با خشی نرم انتهای هر آوا.
- ایان، به مرحله‌ی دوم خوش اومدی.
مطمئن بودم که انتخابم درسته! این‌جا نه برای تماشاست، نه برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mers~

Mers~

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,733
پسندها
35,166
امتیازها
66,872
مدال‌ها
40
سن
19
سطح
36
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
[دفتر مرکزی واشنگتن پست - ظهر همان روز]
در اتاق تحقیقات، نور ملایم صفحه‌نمایش‌ها فضای نیمه‌تاریک رو رنگ کرده بود. رایان در سکوت پشت در نیمه‌باز ایستاد، سایه‌ش روی کف زمین کشیده بود. صدای تیک‌تاک کند سیستم‌های در حال پردازش، شبیه نفس‌کشیدن کسی بود که انگار قراره خبری بد برسونه.
داخل، کسی پشت به در، همون‌جایی که معمولا رایان می‌نشست، نشسته بود. شونه‌هاش کمی خمیده، نگاهش دوخته به صفحه‌ی مانیتور، ولی انگار تو فکر بود نه تو دیتا. رایان با قدم‌های آرومش وارد شد و صداش رو به مهمون ناخونده‌ش رسوند:
- صندلی منو دوست داری یا داری جای منو می‌گیری؟
تیلور حتی رو برنگردوند. تره‌ای از فرفری‌هاش رو از روی صورتش کنار زد و موس رو به حرکت درآورد.
- نه. خواستم ببینم چطوری به همه‌چی از این زاویه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mers~

Mers~

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,733
پسندها
35,166
امتیازها
66,872
مدال‌ها
40
سن
19
سطح
36
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
تیلور برگشت سمت مانیتور و همون‌طور که خطوط لاگ‌ها رو اسکرول می‌کرد گفت:
- حس می‌کنم اون ده دقیقه، مرکز ثقله. از همین‌جا باید شروع کنیم.
رایان ایستاد. لب‌هاش کمی باز موندن و با همون سکوتِ سنگین از کنار تیلور رد شد.
- بیا.
هوای بخش بررسی دیجیتال، بوی مونده‌ی کاغذ و کابل‌های داغ می‌داد. فنِ سیستم‌ها صدای یکنواختی پخش می‌کرد.
تیلور بی‌صدا روی صندلی چرخان خم شده بود و نور مانیتور چشم‌هاش رو قاب گرفته بود. پنجره‌ی خط فرمانِ مشکی، پر از کدها و مسیرهای درهم بود.
رایان کنار در، دست به سینه، نگاهش قفل شده بود به صورت تیلور. چند روز میشد که خونه نرفته بود، شب‌ها روی نیمکت‌های سفت و پاره‌ی اتاق استراحت دقایقی چرت میزد و بیشتر از هر زمان‌ دیگه‌ای کافئین رو به بدنش می‌رسوند. دوش گرفته بود اما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mers~

Mers~

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,733
پسندها
35,166
امتیازها
66,872
مدال‌ها
40
سن
19
سطح
36
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
رایان سریع خودش رو با چرخ صندلیش به تیلور نزدیک کرد. تصویر بی‌کیفیت، لرزون، اما واقعی بود. یه نمای باز از کوچه‌ای تاریک. دوربین گوشه‌ی ساختمون، فقط بخشی از نما رو نشون می‌داد. برای ساعت سه و چهارده دقیقه بامداد بود. چندین لحظه، چیزی دیده نمی‌شد و بعد سایه‌ای عبور کرد. یه نفر، بلندقد، با یه کلاه رسمی زیر تیر چراغ برق ایستاد. سرش رو بلند و مستقیم به دوربین نگاه کرد؛ و بعد، برق رفت.
- برق نرفته. این‌جا فقط تصویر سیاه شده، یعنی یه نفر از مسیر فیزیکی دوربین رو قطع کرده، نه سیستم برق‌رسانی.
رایان بالای ابروی شکسته‌ش رو خاروند و دستی به ته ریشش کشید.
- مثل کسی که نمی‌خواد دیده بشه، اما می‌دونه کجا باید ایستاد تا آخرین نگاهش ثبت بشه.
تیلور عقب نشست و نفس گرفت. دوباره چند تا کد وارد کرد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mers~

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا