نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

کارگاه گفت‌وگو کارگاه گفتگوی چالش نویسندگی | دوره‌ی اول

  • نویسنده موضوع MONTE CRISTO
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 747
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مَه گل

پرسنل مدیریت
ناظر ارشد رمان
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,036
پسندها
32,580
امتیازها
59,573
مدال‌ها
23
  • پرسنل مدیریت
  • #11
_به نظرت اگر شنل قرمزی عاشق گرگ می‌شد؛ اگر شاهزاده با درزیلا ازدواج می‌کرد؛ اگر سفیدبرفی شکارچی را می‌بوسید؛ چه می‌شد؟
_تمام قصه‌های کودکی مان نابود می‌شد.
_ نمی‌شد! تنها کلیشه‌ی عشق معنای جدیدی پیدا می‌کرد.
_ تو چکار به معنای عشق داری؟ نکند عاشق شده‌ای؟ اگر به‌جای این خیال پلو‌ها درس‌ات را می‌خواندی الان...
_ الان یکی مثل تو بودم که با خواندن لیلی مجنون فقط آرایه‌هایش را می‌دید؛ تو به عشق پول درس می‌خوانی و من به عشق تغییر مغز تو! می‌بینی؟ عشق من عشق شنل قرمزی و گرگ است...
عابر پیاده عابر پیاده

به نظر من متن با موضوع ارتباط چندانی نداره و به موضوع عشق و معانی اون بیشتر مرتبطه اما با این حال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : مَه گل

ملکه جهنمی❄

کاربر فعال بخش
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,791
پسندها
16,495
امتیازها
44,373
مدال‌ها
19
  • #12
-چقدر هوس کردم اینبار از ته دل بخندم.
- خب بخند!
-اگه این حجم از دلتنگی نبود، اگه این بغض گلو گیر نبود، اگر اینقدر سرخورده و بیچاره نبودم که حتی توان گریه و درد و دل رو ندارم، اگر می‌شد کمی، فقط کمی دیگه خودم نباشم.
- نگرانی من نگرانیت رو ببینم و اون سمبلی که از خودت پیش من ساختی بریزه. آدمه دیگه یه‌وقتایی کم میاره. مثل من که کنار تو فقط یه وجب جام تو سایه‌ت و هیچوقت بزرگ‌تر از تو نمیشم.

لین دیالوگ مستقیم نه به صورت غیر مستقیم با موضوع ارتباط داره اما خب به دل من نشست و باهاش ارتباط گرفتم متن ادبی نیست بلکه محاوره ای هست که من برای دیالوگ بیشتر می پسندم دیالوگ زائدی هم مشاهد نکردم
قسمت محبوبم: نگرانی من نگرانیت رو ببینم و اون سمبلی که از خودت پیش من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ملکه جهنمی❄

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
30
 
ارسالی‌ها
10,263
پسندها
15,236
امتیازها
74,373
مدال‌ها
52
  • مدیر
  • #13
D Ayan
+ تا حالا شده دلت بخواد با چیزی از شر همه‌چیز خلاص بشی؟
- تا دلت بخواد! ولی خب بستگی داره.
+ به چی؟
- خب اگه یه آدم غم‌زده و پژمرده باشی، فکر می‌کنی با مرگ رها میشی؛ ولی اگر بند بند وجودت، امید رو فریاد بزنن با افکارت به پرواز درمیای.
+ جالبه! اما اگر افکارت جلوی آزادیت رو بگیرن چی؟
- اون موقع است که دیگه وقت سوزوندن‌شون فرا رسیده... .
***
موضوع با متن کاملا در ارتباط بود و هیچ دیالوگ زائدی هم ندیدم و متن ادبی نبود و کاملا محاوره بود و من باهاش ارتباط گرفتم. دیالوگ ماندگارشم این بود:
- اون موقع است که دیگه وقت سوزوندن‌شون فرا رسیده... .
و از همین دیالوگم خوشم اومده.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❥لیلیِ او او مرا کشت!
- اون منو رها کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : حصار آبی

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
340
پسندها
2,081
امتیازها
11,933
مدال‌ها
12
  • #14
- دلم می‌خواد برم یه جایی که آسمونش ستاره داره؛ نه ساختمونی ببینم، نه درختی؛ دلم می‌خواد فقط ستاره‌ها رو ببینم.
- ستاره! مامانت می‌‌گفت هر آدمی یه ستاره داره؛ وقتی اون آدم بره... .
ـ ستاره‌شم می‌ره.
- شاید خنده‌دار باشه ولی تو آخرین ستاره‌‌ای هستی که من تو آسمون می‌شناسم!
- خودت چی؟! مگه خودت ستاره نداری؟
- داشتم! ولی آدما وقتی تنها می‌شن آروم‌آروم ستاره‌هاشون کمرنگ می‌شه، شاید وقتی رهات کنن بخندی بگی بزرگ می‌شی یادت می‌ره، ولی رها شدن آدمو از پا درمی‌آره... .
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. دیالوگ تونسته موضوع انتخابی رو به تصویر بکشه؟
بله، خیلی عالی اون رها شدن رو توصیف کرده.
۲. شما تونستید با دیالوگ ارتباط بگیرید؟
بله تونستم، خیلی زیبا بود.
۳. دیالوگ ماندگار بود؟
خیر، جوری نبود که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Melikadanayii09

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
340
پسندها
2,081
امتیازها
11,933
مدال‌ها
12
  • #15
@
Ayan
Ayan
+ تا حالا شده دلت بخواد با چیزی از شر همه‌چیز خلاص بشی؟
- تا دلت بخواد! ولی خب بستگی داره.
+ به چی؟
- خب اگه یه آدم غم‌زده و پژمرده باشی، فکر می‌کنی با مرگ رها میشی؛ ولی اگر بند بند وجودت، امید رو فریاد بزنن با افکارت به پرواز درمیای.
+ جالبه! اما اگر افکارت جلوی آزادیت رو بگیرن چی؟
- اون موقع است که دیگه وقت سوزوندن‌شون فرا رسیده... .
***
موضوع با متن کاملا در ارتباط بود و هیچ دیالوگ زائدی هم ندیدم و متن کاملا عامیانه بود و دیالوگ زائدی نداشت دیالوگ ماندگار نبود ولی زیبا بود، بله قشنگ ارتباط گرفتم.
از دیالوگی هم که خوشم اومد.
- اون موقع است که دیگه وقت سوزوندن‌شون فرا رسیده... ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

~Deku

کاربر فعال بخش
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,727
پسندها
19,987
امتیازها
43,073
مدال‌ها
18
  • #16
مرکز نقد دکو بروکلی با احتقار (برعکس افتخار) تقدیم میکند :cloversmileyc:
خب از اونجایی که بدترین دیالوگ تاپیک مال من بوده...و منم یه مقدار گشاد تشریف دارم...نقدا تا جای ممکن خلاصه میشوند:10-3-6:


Ocean angel Setayesh baghiani
-آیا تا کنون درد رهایی را چشیده‌ای،ای پیرمرد؟
-آری هنگامی که یارم من را میان انبوهی از انسان های بی‌رحم رهاکرد
-یارد که بود عشق غم خورده یا نزدیک ترین دوستد؟
-مادرم ،مگر یاری جز اوهست؟
-افسوس که درد بدیست بزار این شعر را برایت بخوانم،مرارها کرده‌ای،ای یار اما چکنم حتی رها شدن از دست تورا دوست دارم،رویای دوست داشتنی من این‌است چه‌در واقعیت و چه‌در خیال خود تورا درآغوش گیرم ودستان پرمهرت را با بوسه هایم دربرگیرم ای مادر
خب دیالوگ فوق الادبی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ~Deku

مَه گل

پرسنل مدیریت
ناظر ارشد رمان
سطح
34
 
ارسالی‌ها
1,036
پسندها
32,580
امتیازها
59,573
مدال‌ها
23
  • پرسنل مدیریت
  • #17
- وارستگی را چشیده‌ای؟!
- آری، توصیفی برایش نیست زیرا که رستن از ان‌‌چه که محبوسش بودی سخت است و دشوار!
- آری… وقتی رهایی را لمس می‌کنی او تو را مادرانه در آغوش می‌کشد و ضمادی بر ناسورت می‌شود.
- همانند یک پروانه سبک بال می‌شوی، همانند یک ماهی تشنه سیراب می‌شوی…!
- صدایش برایم آشناس! گویی چند باری شنیده‌ام، لمس‌ کردنش حس عجیبی را در شریان‌هایم تزریق می‌کند اما گویی چیزی آن را با طناب به عقب می‌کشد و دستانش را بیشتر به سمتم می‌اورد.
- می‌دانم، زیرا که رهایی همان خورشید پس از تاریکی‌ست!
Xypшид күбәләк
دیالوگ با موضوع مرتبط هست، دیالوگ زائد نداره و بار ادبی داره و خیلی نتونستم با متن ارتباط بگیرم اما از قسمت" وقتی رهایی را لمس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : مَه گل

❥لیلیِ او

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,828
پسندها
22,257
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
  • مدیر
  • #18
D.S D.S

- بعضی از شروعا برای پایانن. نباید شروع بشن. باید توی صندوق دل، همون گوشه کنارها باقی بمونن و هیچ‌وقت بیرون نیان. هیچ‌وقت قلب رو آلوده نکن. معتاد نکن. امید واهی برای ممکن کردن غیرممکنا ندن. این زندگی خیال نیست. افسانه نیست که تهش یک به خوبی و خوشی تا ابد بچسبونیم و باور کنیم که به خوبی تموم شده. اینجا اسمش روشه! زندگیه! شوخی نیست که با دوتا جمله سروتهش رو هم بیاریم. وقتی یک چیزی غیرممکنه اصلا نباید شروع بشه. دست از این خوش‌خیالیا بکش. از رویا بیا بیرون. یک تکونی به زندگیت و اون دل لامصبت بده. زندگیت رو درست کن. سعی کن توی زندگی یک پایان خوش واقعی داشته باشی
- ... اما وقتی عشقی نیست چطور ممکنه پایان خوشی در کار باشه؟

دیالوگ بار ادبی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ❥لیلیِ او

عابر پیاده

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
54
پسندها
238
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • #19
Armita.sh Armita.sh
۱. دیالوگ تونسته موضوع انتخابی رو به تصویر بکشه؟ دیالوگ موضوع را جار نزد؛ بلکه با ظرافتی جذاب، موضوع را در ذهن مخاطب نهادینه کرد.
۲. شما تونستید با دیالوگ ارتباط بگیرید؟ بله، نویسنده به زیبایی از شکسته نویسی (محاوره نویسی) استفاده کرده بود که موجب ارتباط راحت‌تر خواننده با متن می‌شود.
۳. دیالوگ ماندگار بود؟ دیالوگ با شگردی استادانه از اصطلاحات عامیانه استفاده کرده بود که به تثبیت اثر در ذهن و ماندگار ماندنش کمک می‌کرد...
۴. دیالوگ بار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : عابر پیاده

Armita.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار تیزر رمان
سطح
28
 
ارسالی‌ها
2,391
پسندها
19,902
امتیازها
46,373
مدال‌ها
41
  • مدیر
  • #20

Xypшид күбәләк

- وارستگی را چشیده‌ای؟!
- آری، توصیفی برایش نیست زیرا که رستن از ان‌‌چه که محبوسش بودی سخت است و دشوار!
- آری… وقتی رهایی را لمس می‌کنی او تو را مادرانه در آغوش می‌کشد و ضمادی بر ناسورت می‌شود.
- همانند یک پروانه سبک بال می‌شوی، همانند یک ماهی تشنه سیراب می‌شوی…!
- صدایش برایم آشناس! گویی چند باری شنیده‌ام، لمس‌ کردنش حس عجیبی را در شریان‌هایم تزریق می‌کند اما گویی چیزی آن را با طناب به عقب می‌کشد و دستانش را بیشتر به سمتم می‌اورد.
- می‌دانم، زیرا که رهایی همان خورشید پس از تاریکی‌ست!
متن مرتبط بود و دیالوگ زائدی نداشت ولیکن ارتباط گرفتن با اون کمی دشوار بود، حالت ادبی داره و به‌نظر من تاحدودی ماندگاره، جمله‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا