• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان راهی جز او نیست | دردانه عوض زاده کاربر انجمن یک رمان

دردانه. ع.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
29/8/23
ارسالی‌ها
1,213
پسندها
8,874
امتیازها
27,673
مدال‌ها
17
سطح
17
 
  • نویسنده موضوع
  • #891
رضا بود که دست در جیب‌های شلوارش کرده و نزدیک میشد.
- سلام داداش رضا!
- سلام آبجی!
رضا سر به زیر کنار مزار علی نشست. انگشتش را به سنگ زد و فاتحه‌ای خواند و بعد سرش بالا آورد.
- از این به بعد هر وقت گم شدی می‌دونم کجا پیدات کنم.
لبخندی در جوابش زدم.
- کی از مأموریت برگشتی؟
- دیشب.
از روز خاکسپاری علی، او‌ را به خوبی ندیده بودم. ابتدا به وضوح خودش را از من پنهان می‌کرد و یک هفته پیش که از مادر جویای او شدم گفته بود که به مأموریت رفته، که البته دیگر می‌دانستم چگونه‌ مأموریتی است.
- خوشحالم سالمی.
نگاهش را از من گرفت و به سنگ دوخت.
- سارینا! من باید باهات حرف بزنم.
لب‌هایش را با زبان خیس کرد.
- تو درست حدس زدی، من حسابدار نیستم، زمان سربازی جذب شدم، خیلی وقت نیست رفتم، یه نیروی جزء...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا