• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان دهلیزهای تاریک | زهرا. ا. د. کاربر انجمن یک رمان

Z.A.D.I

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/10/22
ارسالی‌ها
370
پسندها
2,221
امتیازها
12,063
مدال‌ها
9
سن
3
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
محافظ سر تکان داد. در بیسیم مسیر و زمان‌ رسیدنشان را به عمارت اطلاع داد. خرید را می‌گذاشت برای یک روز دیگر. تقریبا یک ماه بود این خرید یک ساعته را صد بار عقب انداخته بود. به پشتی صندلی تکیه داد. چشم بست. نیم ساعت وقت داشت تا خودش را در خیال غرق و از گردنبند جدیدش رونمایی کند.

با صدای محافظ چشم باز کرد. حتی متوجه نشده بود که رسیده اند. داخل حیاط عمارت بودند، نزدیک به پله های ورودی. از ماشین پیاده شد. خانه پدری اش مثل همیشه بود. یک عمارت سه طبقه با یک حیاط شنی بزرگ که درختان بلند همه جای آن به چشم میخورد. حضور محافظان سیاهپوش همیشه جز جدایی ناپذیر خانه پدری اش بود.

نگاهی به اطراف حیاط انداخت. درختان اطراف حیاط به زردی می زدند و باغبان مشغول جمع کردن برگه های ریخته شده بود. شاید بعدا نیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Z.A.D.I

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا