متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کارگاه گفت‌وگو کارگاه گفتگو چالش نویسندگی | دوره سوم

  • نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 520
  • کاربران تگ شده هیچ

Mers~

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
34,789
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
•[ به توکل نام اعظمت...بسم‌الله ]•

سلا و درود خدمت شرکت کننده‌های یک رمانی
در کارگاه گفتگو خدمت شما هستیم. باتشکر از شما عزیزان که ما رو در سری سوم این چالش همراهی کردید‌.

در این تاپیک نقد و نظرمون رو درمورد نوشته نویسندگان خوش‌قلم یک رمان ارسال می‌کنیم.

• هدف از این سری چالش‌ها پرورش و ارتقا مهارت‌های نویسندگی هست و هیچکس از کسی برتر نیست و تنها قراره دوستانه به پیشرفت هم کمک کنیم.
• استفاده از لحن تند اکیداً ممنوعه. در این کارگاه قصد تحقیر یا توهین به قلم هیچ شرکت کننده‌ای رو نداریم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mers~

Mers~

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
34,789
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
آيتم‌های نقد:

قبل از نقد به نکات زیر حتما توجه کنید!
۱. توجه داشته باشید که در متن مورد نظر از کدام توصیف استفاده شده و طبق آن نقد کنید‌.
اگر توصیفات حالات و احساسات را داشته تنها از آیتم‌های این دو استفاده کنید.

۲. تنها از بله و خیر استفاده نکنید و با مثال و توضیحات نقد کنید.

۳. محدودیت حجم [40خط] را درنظر بگیرید و همانند یک رمان چندین پارتی نقد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mers~

Mers~

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
34,789
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
گروه‌بندی‌ها:

• حتما نکات ذکر شده در پیام دوم رو بادقت مطالعه کنید.
• برای نقد نویسندگان رو تگ کنید.
• مهلت تا سه روز آینده. [چهارشنبه]


نقد پست‌های #4 تا #7:
Ayli_fam Ayli_fam
Z.MOSLEH❁ ZARY MOSLEH
sdymaydh sdymaydh
حصار آبی حصار آبی

نقد پست‌های #8 تا #11:
Melikadanayii09 Melikadanayii09
ملکه جهنمی❄ ملکه جهنمی❄
AROHI Qediya❆
آبی پَرَست؛ خواهرِ امینِ مدالخور

نقد پست‌های #12 تا #15:
روحـــناهی همون روناهی
F.Śin F.Śin
زمین زمین
Ocean angel Setayesh...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mers~

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,419
پسندها
26,218
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • مدیر
  • #4
Melikadanayii09 Melikadanayii09
#۱۲
متن:
می‌‎‎‎‎‎خواهم باز به خواب و عالم رویا بروم، تنها آنجاست که برای چندوقتی قلب ناآرامم آرام می‎‎‎‎‎‎شود.. .
چشمان مشکی زیبایش را با عشق نگاه می‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎کنم، چشمانی به سیاهیِ شب، باقدم‎‎‎‎‎‎های لرزانم به سمتش می‎‎‎‎‎‎روم، بالبخندی نگاهم می‎‎‎‎‎‎‎‎‎کند.. . قلبم در تکاپو می‎‎‎‎‎افتد، قدم‎‎‎‎‎‎‎هایم رو سریع‎‎‎‎‎‎تر می‎‎‎‎‎‎‎کنم، آن‎‎‎‎‎هم به سمتم قدم بر می‎‎‎‎‎دارد.. .
دگر فاصله‎‎‎‎‎‎ای میان‎‎‎‎‎‎‎مان نمانده است، بل‎‎‎‎‎‎خره می‎‎‎‎‎‎توانم آن‎‎‎‎‎‎را در آغوشم بگیرم، فقط چندقدم مانده بود تا به‎‎‎‎‎‎‎هم دگر برسیم.. .
با ضربه‎‎‎‎‎‎های آرام مادرم از رویای شیرینم بیدار شدم، آه افسوس که آن فقط چیزی جزء.. .!

نقد:
در وصف ظواهر تنها چشمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : روحـــناهی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Mers~

Z.MOSLEH❁

کاربر قابل احترام
سطح
23
 
ارسالی‌ها
1,569
پسندها
14,922
امتیازها
35,373
مدال‌ها
34
سن
18
  • #5
گوشه لب‌های کشیده رنگ‌پریده‌اش بالا می‌رود. به دو نیمه چهره سیاه سوخته که یک ترک زشت آن را تقسیم کرده می‌نگرد. یک نفس عمیق از عمق جان چشم‌های عسل‌رنگی که در حصار چین و چروک‌های بی حد و حصر زندانی‌شده‌اند را در تصویر آینه محو می‌کند. در دل تاری آینه، تصویر شبح‌نمای او را می‌بیند. قطرات گرم عرق بر پیشانی‌اش فرود می‌آیند تا در میان ابروان پرپشت خاکستری‌اش پنهان شوند. سعی می‌کند لب‌های باریکش را بالا بکشد تا اویش از دیدن تب و تاب نشسته برجانش غافل بماند. لب می‌گزد و کف مرطوب دستانش را به پیژامه راه راهش می‌مالد. صدای ظریف کفش‌های سرخی که خودش برایش خریده در گوش‌هایش می‌پیچد و قلب در حصار سینه‌اش بی‌تاب می‌گردد....
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Mers~

Ayli_fam

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
153
پسندها
855
امتیازها
5,063
مدال‌ها
7
سن
17
  • #6
گوشه لب‌های کشیده رنگ‌پریده‌اش بالا می‌رود. به دو نیمه چهره سیاه سوخته که یک ترک زشت آن را تقسیم کرده می‌نگرد. یک نفس عمیق از عمق جان چشم‌های عسل‌رنگی که در حصار چین و چروک‌های بی حد و حصر زندانی‌شده‌اند را در تصویر آینه محو می‌کند. در دل تاری آینه، تصویر شبح‌نمای او را می‌بیند. قطرات گرم عرق بر پیشانی‌اش فرود می‌آیند تا در میان ابروان پرپشت خاکستری‌اش پنهان شوند. سعی می‌کند لب‌های باریکش را بالا بکشد تا اویش از دیدن تب و تاب نشسته برجانش غافل بماند. لب می‌گزد و کف مرطوب دستانش را به پیژامه راه راهش می‌مالد. صدای ظریف کفش‌های سرخی که خودش برایش خریده در گوش‌هایش می‌پیچد و قلب در حصار سینه‌اش بی‌تاب می‌گردد.
حرارت دست باریک او که بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
عقب
بالا