- ارسالیها
- 178
- پسندها
- 1,025
- امتیازها
- 6,463
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #11
از تابش مستقیم نور خورشید چشمام برای لحظهای جمع شد. وقتی به نور عادت کردم، نگاهی به دور و اطرافم انداختم که با دیدن محیطی که توشم چشمام از تعجب گرد شد. اینجا... اینجا تهران نبود؛ اصلا اینجا ایران نبود! مگه من اونموقه چقدر بیهوش بودم که اینا منو از ایران خارج کردن؟! اصلا چجوری تونستن منو اینجا بیارن؟
- اینجا دیگه کدوم جهنمیه؟
مثل اینکه کر بودن. دوباره سوالمو تکرار کردم:
- گفتم اینجا کدوم جهنمیه؟
گنده بکا بازهم جوابمو ندادن.
- اصلا منو ببرید پیش اورانگوتان.
با نگاهی که این گنده بکه بهم انداخت به کل خفه خون گرفتم. سوار یه ماشین مشکی کردنمو حرکت کردیم. به گمون اینجا دبی بود. هیچموقه موقعیتش پیش نیومده بود که به دبی سفر کنم، ولی تو اینستا و سریالا عکس و فیلم خیابونا و برج خلیفرو دیده بودم...
- اینجا دیگه کدوم جهنمیه؟
مثل اینکه کر بودن. دوباره سوالمو تکرار کردم:
- گفتم اینجا کدوم جهنمیه؟
گنده بکا بازهم جوابمو ندادن.
- اصلا منو ببرید پیش اورانگوتان.
با نگاهی که این گنده بکه بهم انداخت به کل خفه خون گرفتم. سوار یه ماشین مشکی کردنمو حرکت کردیم. به گمون اینجا دبی بود. هیچموقه موقعیتش پیش نیومده بود که به دبی سفر کنم، ولی تو اینستا و سریالا عکس و فیلم خیابونا و برج خلیفرو دیده بودم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر