متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

لوح آرمیتی ادبیات: BDY مجموعه دلنوشته‌های بهارِ ساتراب | شبآرا کاربر انجمن یک رمان

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,063
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #31
***
از خدا هزاران قطره اشک می‌خواهم؛ تا سال‌های نبودت را با آن‌ها تسکین ببخشم. بهار؟ برایت از ابر‌ها؛ باران‌ها؛ ستارگان و فرشتگان گفته‌ام؛ که می‌دانم که چه‌قدر از داشتنت مسرورند. اما هرگز نتوانستم از نقاشی‌های نکشیده‌ات بگویم که چه اندازه می‌توانستند مشتاق تو باشند. می‌دانم که حتی بی‌جانترین اشیا‌ها نیز تو را دوست می‌داشتند. انگار در سرنوشت من و این دفتر‌های نقاشی بود؛ که تا عمر داریم منتظر تو باشیم!
بهار؟ برای آخرین‌بار کلیشه‌وار به تو می‌گویم؛ که با کلمات توصیف نمی‌شوی. با بد‌ترین خودکار‌ها نیز زیبا نوشته می‌شوی.
بهار؟ سال‌ها است که از هیچ تابستان و پاییز و زمستانی خبری نیست.. چهار فصل من تنها بهاریست.
بهار؟ هرگز فراموشت نمی‌کنم؛ نه تا وقتی که از لبان همه؛ سخنان تو را می‌شنوم و از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : melin f

melin f

نویسنده ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
482
پسندها
3,063
امتیازها
17,083
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #32
***
بهار؟ تا ابد لبانم برای گفتن (خواهر) به کسی خاموش می‌ماند.
بهار؟ بودنت معجزه بود برای من؛ و رفتنت معجزه‌ای بود برای خودت. می‌دانم که حال آرامی. گفته‌ام که... صدای خنده‌هایت به گوشم می‌رسد ساترابم!
بهار؟ ای کاش پایانی برای کلماتم می‌یافتم. پایان دفتر رسیده... اما بهارکم؟ دل من دفتری دیگر برای نوشتن می‌خواهد.
ناآرامم؛ دیگر حتی نامه‌هایم به پایان رسیده است. من دیگر جز تکرار همین نامه‌ها؛ چیزی ندارم به تو بگویم.
باید که آرام بگیرم. همان‌طور که پایان دفتر فرا رسیده است؛ پایان من هم فرا می‌رسد.
در پایان؛ تو منتظر من بمان؛ که پایان... نزدیک است!
)پایان.)
۳۱ خورداد ۱۴۰۳.
 
امضا : melin f

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 2)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا