فیلم‌ نامه فیلمنامه جرات یا حقیقت | __mehran__ کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع __mehran__
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 19
  • بازدیدها 1,223
  • کاربران تگ شده هیچ

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
دو سال پیش

یه خانه دیگر - روز - تابستان

فردی که در فیلم قاتل است روی مبل نشستد و رو به روی او یک مرد مسن است. ( قاتل نباید چهره اش معلوم باشد )
پیرمرد داخل دستش یک استکان دارد و همینطور که چای می نوشد رو به پسرش می گوید
- مطمعا هستی اون دختر تو رو دوست داره ؟
قاتل با حرکت های مخصوص کر و لال ها، به پدرش می گوید
- اره، منم دوستش دارم.
پیرمرد با لرزش دستانش جرعه ای از چایی را می نوشد و بعد می گوید
- عشق یک طرفه، هیچ وقت به مقصدش نمی رسه.
پسرم، باید اون دختر رو فراموش بکنی، شاید قسمت نیست
قاتل از روی مبل بلند می شود و با اعصبانیت می گوید ( با زبان لال ها )
- ما عاشق همدیگه هستیم

شب - داخل رستوران - همان سال


لیلا ( همان زنی که در یکی از اتاق ها بسته، و زبانش قطع شده بود ) :‌ امشب واقعا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
شب - خانه متروکه - همان اتاق

دوربین از زاوییه قاتل نشون داده می شود که علا رقم این که سهیل دارد به او فحش و ناسزا می گوید
هیچ چیزی نمی شنود.
به سمتش حرکت می کند و یک پونس دیگه به بدن او فرو می کند.

شب - خانه متروکه - طبقه اول
در حالی که در خانه قفل است، ارمین در گوشه ای از خانه قایم شده، او فهمیده که قاتل کر و لال است به همین خاطر، موبایل خود را از جیب شلوارش بیرون می کشد و به نسترن زنگ می زند.
- الو ، نسترن ? صدامو می شنوی ؟
- چی شده ارمین چرا از خونه بیرون نمیاید؟
- چیزی نیست عزیزم، گوش کن ببین چی می گم
همین الان باید زنگ بزنی اداره ی پلیس
- پلیس ؟ اتفاقی برای ریحانه افتاده ؟
- نه ( بعد از مکث کوتاه )
الان وقت ندارم برات توضی ...
باتری موبایل ارمین تمام می شود
ارمین از جایش بلند می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
شب - خانه متروکه.
ارمین از اتاق خارج می شود و در حالی که روی دستش یک خراش افتاده، خون ریزی شدیدی دارد، در حالی که قاتل هنوز توی اتاق است، ارمین از دست او فرار کرده و همینطور که در را پشت سرش می بندد به سمت گلدونی حرکت می کند که روی میز است ( برای ضربه زدن )
اما قاتل از اتاق بیرون نمیاد.
گلدون از دست ارمین رها می شود و به قصد پیدا کردن سهیل اتاق ها را می گردد.


شب - طبقه دوم - اتاق.

چشم ارمین به سهیل می خورد که روی صندلی بسته شده است و به بدنش پونس های ریزی فرو رفته.
به سمتش حرکت می کند و می گوید
- نگران نباش رفیق از این جا میریم بیرون.
سهیل که بی جون است، فقط سرش را تکان می دهد.
ارمین از پشت سر دست های سهیل را باز می کند
سهیل از جایش بلند می شود، بلافاصله چسبی که به لبش زده را می کند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
شب - داخل اتاق - خانه متروکه

سهیل به روی صندلی بسته شده است و در حالی که نسترن با لبخند شیطنت امیزی رو به رو او ایستاده با لحن ارامی می گوید
- تو خیلی احمقی
کمی مکث می کند و بعد می گوید
- واسه ی هر کاری که واسم کردی ممنونم، مخصوصا اون کادوی گرون قیمتت ( به سمتش خم شده و با لحن تمسخر امیز خودش را لوس کرده )
ارمین تقلا می کند که خودش را از روی صندلی نجات بدهد اما موفق نمی شود.
در حالی که به شدت عصبی هست با فریاد می گوید
- چی کار می کنی نـسترن ؟! دیوونه شدی ؟
بدون این که چیزی بگوید شروع به خندیدن می کند.
نسترن : تو هم یکی از احمق هایی هستی که بهم دل بستی، اما متاسفانه من عاشق هیچکدومتون نبودم
- چرا ؟ چرا این کار رو باهام کردی !
به سمتش حرکت می کند و به روی لبش یک چسب می زند
بلافصله می گوید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
صبح- خیابان - داخلی
ارمین که خود را جلوی ماشین انداخته بود، ماشین با فاصله ی کمی از او ترمز می کنه.
بلافاصله قبل از اینکه سگ بهش برسد سوار ماشین می شود، رانند نیز که یک پسر جوان هست روی پدال گاز فشار می دهد.
به سمت ارمین می چرخد و در حالی که صدای ضبط زیاد است، صدای اهنگ رو کم می کند و با لبخندی که دارد رو به ارمین می گوید
- عجب سگی بود.
ارمین که نفس نقس می زند، سرش را به نشانه ی مثبت تکان می دهد.

همان صبح- خیابان - خارجی
در حالی که ارمین با چهره ی درهمی از پنجره به بیرون خیره شده به فکر عمیقی فرو فرفته.
در نهایت راننده رو به ارمین می گوید
- داداش قصد نداری از ماشین پیاده بشی ؟ ( با خنده )
ارمین به خودش میاید و با صدایی گرفته می گوید
- مرسی
سپس همینطور که راننده کنار می زند، ارمین از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
صبح - داخل ماشین - داخلی.

همینطور که قاتل پشت فرمان است و رانندگی می کند به جاده خیره شده است
نسترن به سمتش می چرخد و می گوید
- حالت خوبه ؟!
قاتل ارام سرش را تکان می دهد، خود نسترن می گوید
- از همه شون متنفر بودم، مخصوص از ارمین، می دونستم می خواد بهم خ**یا*نت کنه.
قاتل به سمتش می چرخد و بعد از چند ثانییه مکث به جاده چشم می دوزد.
نسترن نفس عمیقی می کشد و همینطور که از پنجره به بیرون خیره هست، می گوید
- با لیلا می خوای چی کار بکنی ؟!
قاتل دستش را از فرمان بر می دارد و با شاره می گوید
- دوستش دارم
- می دونم دوستش داری
تصمیمت رو بگیر
قاتل به سمت نسترن بر می گردد و چند ثانییه بهش خیره می شود در نهایت شانه هایش را بالا می اندازد.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
دو ماه بعد

چهار دوست به دور میز گردی نشستند و مشغول بازی شجاعت یا حقیقت هستند.
سر بطری به سمت بنیامین و ته ان به سمت نسترن قرار می گیرد.
نسترن خودش را لوس می کند و بعد رو به بنیامین می گوید
( عزیزم حوصله ی یکم هیجان رو داری ؟ )
بنیامین : نمی دونم، بستگی داره پیشنهادت چی باشه ؟
نسترن به سمت سمیرا می چرخد و بعد می گوید
- چند روز پیش من و سمیرا به صورت اتفاقی از جلوی خونه ی متروکه ای رد شدیم، خیلی ترسناک بود جرئت داری بری داخلش ؟
شایان : شاید کسی توش زندگی بکنه !
سمیرا : نه ! خیلی تاریک و بی روح بود، پرنده هم پر نمی زد، ولی خیلی پیشنهاد خوبی نیست
بنیامین : ولی حال می ده، الانم که بیکاریم
سمیرا : اخه خانوادم نگران می شن.
نسترن : ببخیال، بهشون زنگ بزن بگو دیر میای.


شب - ماشین - جلوی دم در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
طبقه دوم - شب - خانه متروکه

بنیامین : عجب خونه ای! کم کم دارم می ترسم.
نسترن : چرا ؟
بنیامین : نمی دونم، شاید باید برگردیم
در حالی که قاتل ارام ارام از پشت سر به بنیامین نزدیک می شود.
نسترن می گوید
- این خونه متروکه ...
کمی مکث می کند و بعد می گوید " نیست"
چشمان بنیامین درشت می شود اما قبل از اینکه چیزی بگوید
زنجیری را به دور گردنش می اندازد و او را خفه می کند.
بلافاصله به نسترن با سر به طبقه اول اشاره می کند.

طبقه اول - شب - خانه متروکه

در حالی که شایان در یکی از اتاق ها را باز کرده است، با تصویر لیلا مواجه می شود.
داخل اتاق می شود تا به اون زن کمک بکند اما به محض این که وارد می شود نسترن در را به روی او قفل می کند و چند ثانییه بعد شروع به جیغ کشیدن می کند
 

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
اتاق - طبقه اول - خانه ی متروکه

در حالی که شایان داخل اتاق است مدام اسم نسترن را صدا می زند
اما طولی نمی کشد که صدایش قطع می شود.
شایان تلاش می کند تا در اتاق را باز بکند.

شب - طبقه دوم - خانه متروکه

در حالی که قاتل در حال نوشتن به روی کاغذ است، یک کاغذ مچاله به داخل اتاق پرت می شود.
بلافاصله خیلی سریع قاتل به سمت کاغذ حرکت می کند.
برق را روشن می کند، سپس شروع به خواندن می کند.

" اگر من رو میشناختی، هیچ وقت اون کلید رو بهم نمی دادی."
در هنگام خوند کاغذ، کلید کمد هم به داخل اتاق پرتاب می شود.
قاتل که شوک زده شده، از اتاق خارج می شود اما کسی را نمی بیند، بلافاصله به داخل اتاق بر می گردد و کلید را بر می دارد با عجله پله ها را پایین می رود و در نهایت به سمت کمد حرکت می کند، کلید را می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
پست اخر
روز - کافی شاپ - تابستان

در حالی که مهرداد به روی صندلی نشستد رو به روی او یک دختر نیز به چشم می خورد.
در حالی که روی صورت مهرداد لبخندی نشستد مشغول صبجت با دختر است
اما نباید صدای ان ها در فیلم بیاید.

روز - کافی شاپ - دقایقی بعد

دختر : می خوام موهام رو رنگ کنم، به نظرت قرمز پر رنگ خوبه ؟
مهرداد : اره
دختر : از رنگ های تکراری خسته شدم
مهرداد : یعنی ادم تنوع طلبی هستی ؟
دختر : نه، ولی از تکرار بدم میاد
مهرداد نفس عمیقی می کشد و با نی نوشیدنی که جلویش است را می نوشد.

شهربازی اول فیلم - غروب - همان روز

باید درست مانند اول فیلم فیلمنامه فیلمبردای شود تا حس تکرار به مخاطب داده شود، همینطور که مهرداد و ان دختر کم کم وارد کادر دوربین می شوند
مهرداد رو به دختر بر می گردد و می گوید
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

عقب
بالا