فیلم‌ نامه فیلمنامه جرات یا حقیقت | __mehran__ کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع __mehran__
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 19
  • بازدیدها 1,222
  • کاربران تگ شده هیچ

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا.
نام فیلمنامه: جرات یا حقیقت
نام نویسنده: __mehran__
ژانر: #جنایی #عاشقانه

خلاصه:
چهار دوست در شبی که پیش همدیگه جمع شدن بازی شجاعت یا حقیقت را انجام می دهند.
همین باعث می شود نسترن به ارمین بگوید:
-خانه ای رو می شناسم که ظاهرا متروکه هست! جرعت داری بری داخلش؟!
ارمین قبول می کند و سر انجام به ان خانه ی بزرگ و قدیمی می رود؛ اما طولی نمی کشد که آنها می فهمند یک قاتل سریالی کر و لال در آن خانه زندگی می کند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
روز - شهربازی - تابستان

در حالی که نسترن همراه با یک پسر ( عشق خود ) به سمت یکی از دستگاه هایی که بلیطش را تهیه کرده اند حرکت می کنند، پسر رو به نسترن می گوید
- اخر امشب می خوام یه چیز خیلی مهم بهت بگم.
نسترن لبخند می زند و رو به پسر می گوید
- خوب، الان بگو
- نه، فعلا فقط سعی کن خوش باشی...
سپس سوار دستگاه می شوند.


رستوران - ساعتی بعد - شب

پسر : امروز روز خاصی بود برام
نسترن : تا به حال جمعه ای به این خوبی تجربه نکرده بودم
پسر : پس یعنی بهترین جمعه ی زندیگت رو با من بودی ؟!
نسترن می خندد و می گوید
- اره
پسر کمی به او خیره می شود تا در نهایت خودش می گوید
- چی می خوای برات سفارش بدم؟.
بلافاصله نسترن می گوید
- هرچی که خودت می خوری !
پسر، گارسون را صدا می زند.
و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
خانه - شب - تابستان

چهار دوست به روی صندلی و پشت میز گردی نشسته اند.
سر بطری به سمت ارمین و انتهای ان به سمت ریحانه قرار می گیرد.
ریحانه : شجاعت یا حقیقت ؟
ارمین : حقیقت ( با مکث طولانی و نگاهی که به ریحانه دوخته شده بود )
ریحانه : راستشو بگو، تا به حال چند تا دوست دختر داشتی ؟ ( با لبخندی که روی لب دارد و نگاه مرموزش به نسترن )
ارمین : چه سوال بدی پرسیدی ( ابرو هایش رو در هم می کشد و با لبخند کم رنگی که روی صورتش نقش بستد به سمت نسترن می چرخد )
ارمین : اگر جواب غلط بدم شما از کجا می خواید بفهمید ؟
نسترن : ما که نمی فهمیم ولی اگه وجدان داشته باشی اون می فهمه !
همینطور که ارمین با بطری که روی میز است بازی می کند با لحن ارامی می گوید
- قبل از نسترن عاشق یک دختر از خودم بزرگ تر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
ارمین : بگو عزیزم
نسترن : چند وقت پیش که با ریحانه داشتیم می رفتیم جایی، چشممون به یه خونه ی بزرگ و قدیمی خورد انگار متروکه بود، جرعت داری بری داخلش ؟ ( لبخند کم رنگی می زند)
ارمین : بریم توی اون خونه که چی بشه ؟ ( با تعجب)
نسترن : فقط بگید جرعتشو دارید یا نه ؟
سهیل سرش را ارام تکان می دهد و با لبخند کم رنگی می گوید
- بستگی داره
ریحانه : به چی ؟ ( با لحن سوالی )
ارمین : به این که چی بهمون برسه
نسترن : من که تا به حال داخلش نرفتم ولی یه بار با ریحانه اتفاقی از جلوش رد شدیم وقتی چشم هامون خورد بهش خیلی توجه مون رو جلب کرد
کمی مکث می کند و لحن حرف زدنش را عوض می کند.
ارمین از روی صندلی بلند می شود و هم زمان می گوید
- بچه ها دنبال درسر نباشید
بلافصله ریحانه می گوید
- ضد حال نزن ارمین،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
شب - خیابان - جلوی در خانه ی متروکه
در حالی که هیچ کسی توی ( خیبابون یا کوچه ) به چشم نمی خورد تنها صدایی که میاد، صدای نم نم باران است.
سهیل : اماده ای ؟
ریحانه : اره
با قدم های اهسته به خانه نزدیک می شوند
سهیل : بپر بالا
ریحانه از روی قلابی که سهیل گرفته است موفق می شود خودش را به داخل خانه بندازد.


شب - حیاط خانه -

ریحانه در را باز می کند ( با لبخندی که روی لب دارد )
- هیس ! ( انگشتش را به روی بینی خود می گیرد)
سهیل وارد خانه می شود، ریحانه در را ارام پشت سرش می بندد و ان ها حیاط خانه را ارام طی می کنند
در حالی که خانه تاریکِ تاریک هست، ریحانه دستش را به روی دستگیره می گذارد و زود تر تر از سهیل وارد خانه می شود



داخل خانه - شب
خانه تاریک تاریک است، در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
شب - خیابان - جلوی خونه ی متروکه
سهیل سوار ماشین می شود و در حالی که باران بیشتر می بارد گاز می دهد و ماشین را می روند


داخل خانه - شب - طبقه اول
ریحانه با قدم های اهسته حرکت می کند و پله های خانه را بالا می رود
وارد طبقه دوم می شود و نور گوشی خود را داخل راه رو پخش می کند.
در حالی که همه جا تاریک تاریک است، تنها منبع نور ،نور فلش موبایلش است.
ریحانه با قدم های اهسته حرکت می کند و همینطور که نور موبایلش را پخش می کند با چند تا تابلوی نقاشی دیواری مواجه می شود
زیر لب می گوید
- یعنی قبلا این جا کسی زندگی می کرده !.
ریحانه از تابلو فاصله می گیرد بلافاصله موبایلش زنگ می خورد، گوشی را جواب می دهد !


شب - داخل خانه - طبقه دوم.

دوربین از جایگاه دید یک فرد قرار دارد،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
شب - خانه ی متروکه - طبقه دوم

ریحانه با قدم های اهسته حرکت می کند وهمینطور که نور گوشی خود را جلوی پاهایش گرفتد تا زمین نخورد پله ها را پایین می رود، بلافاصله
صدای باز شدن یکی از در ها به گوشش می رسد، سر جایش روی یکی از پله ها میخکوب می شود.
صدای نفس های شخصی قوت می گیرد همینطور لامپ های طبقه دوم روشن می شود.
در حالی که ریحانه وحشت می کند نفس خود را داخل سینه حبس می کند و ارام پله های باقی مانده را پایین می رود.
بلافاصله یک کلید و یک کاغذ مچاله از طبقه ی دوم به سمت طبقه اول پرتاب می شود
دوباره صدای قدم های ارام شخصی را از طبقه دوم می شنود که
وارد اتاق می شود و در را پشت سر خود می بندد.
به سمت کلید و کاغذ مچاله حرکت می کند و
در حالی که نور فلشش روشن است، کاغذ مچاله را باز می کند و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
شب - خیابان - جلوی خانه متروکه
ارمین : داداش صدای سگ رو نمی شنوی ؟
سهیل : چرا دارم می شنوم، ولی وقتی رفتیم تو خبری از سگی نبود.
ارمین : حتما حواستون بهش نبوده
سهیل دستی به موهایش می کشد و بعد می گوید
- پس اگر سگی در کار باشه، احتمال این که ادمی هم در کار باشه هست


شب - خانه متروکه - طبقه اول
در حالی که دوباره همه جا تاریک هست، ریحانه در گوشه ای از خانه پنهان شده،در همین حالت یک فرد قد بلند و چهار چونه که با نقاب مشکی صورتش را پوشانده را می بیند که از طبقه دوم پایین میاید.


شب - خیابان - جلوی در خانه
سهیل : وایستا به ریحانه زنگ بزنم
ارمین مانع می شود
- اگر توی موقعتی باشه که نتونه جواب بده چی ؟
سهیل : نگران نباش


شب - خانه ی متروکه - طبقه اول

توی سکوتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
شب - حیاط- خانه ی متروکه
سهیل : این سگ ما رو بگیره تیکه پاره می کنه ( با لحن ارام)
ارمین بدون توجه به سهیل دستش را روی دستگیره می گذارد و وارد خانه می شود، مانند قبل همه جا تاریک است، اما این بار با احیتاط بیشتری حرکت می کنند.
سهیل : ریحانه ! ریحانه ! ( با لحن ارام اسم ریحانه را صدا می زند )
ارمین خطاب به سهیل : نگاه گن نصفه شبی با دختر مردم چی کار کردی
سهیل : مگه پیشنهاد من بود ؟!
نفس عمیقی می کشد و می گوید
سهیل : پیداش می کنم.
ان دو از کنار کمد بزرگی رد می شوند که ریحانه خانومی را توش پیدا کرد !
سهیل : من میرم طبقه ی بالا رو می گردم، تو همین طبقه رو بگرد.
.ارمین سرش را تکان می دهد.

شب - طبقه دوم - خانه متروکه
سهیل حرکت می کند و نور گوشی خود را همه جا پخش می کند، اتاق ها را دونه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

__mehran__

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/18
ارسالی‌ها
21
پسندها
189
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
طبقه اول.
سکوت سنگینی توی خانه حاکم شده، ارمین و سهیل از پله ها پایین رفتند تا در نهایت، برق کل خانه به یک باره روشن شد و با اولین چیزی که ان ها مواجه شدند یک کلید و یک کاغذ مچاله بود.
ارمین خم می شود و همینطور که کلید و کاغذ مچاله را بر می دارد، با صدایی که سهیل هم بشنود شروع به خواندن کاغذ می کند.
" سلام، اگر اومدید خونه ی من دزدی، باید بگم عطیقه ای پیدا نمی کنید، اما برای این که دست خالی بر نگردید یه نگاهی به اون کمد بزرگی که توی طبقه اول هست بندازید اینم کلیدش "
سهیل : من و ریحانه دنبال کلید این کمد بودیم
ارمین : ممکنه تله باشه
سهیل : شاید
ارمین دست سهیل را می گیرد و به او اجازه حرکت نمی دهد، اما سهیل دست ارمین را پس می زند و به سمت کمد حرکت می کند

شب - داخل ماشین
ساعت از دوازده شب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

عقب
بالا