نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,185
  • بازدیدها 9,324
  • کاربران تگ شده هیچ

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,604
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,171
نه گلی به نامت هست


نه خیابان


و نه حتی شش دانگ خانه ای سبز


با بهارخوابی که در آن


نوزادت را


به آغوش بگیری


و من چشم برندارم از این همه زیبایی ات


سطری ، شعری


به نام کوچک تو


هرگز نسرودم


اما تمام این کلمات


برای شاعری است


که ضربان قلبش


از پلک زدن های تو


الهام می گیرد .



سینا_علی_محمدی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,604
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,172
دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید


دو دم به دل برآمد و آتش به جان رسید





بر تن شنیده‌ای چه رسید از فراق جان؟


از درد دوری تو دلم را همان رسید





هرگز جفا نبرده و دوری ندیده‌ام


بر من جفا و جور تو نامهربان رسید





انصاف من بده: که کجا گویم این سخن؟


کز یار برگزیده به یاران زیان رسید





دوشم رقیب بر سر کوی تو دید و گفت:


باز این ستم رسیدهٔ فریادخوان رسید





ما را مگر به پیش تولطف تو آورد


ورنه به سعی ما به کجا می‌توان رسید؟





حال من و تو فاش چنان شد، که سالها


زین دوستی بهر طرفی داستان رسید





یک روز بشنوی که: تن اوحدی ز غم


خاکِ درِ تو گشت و بدان آستان رسید





من بلبلم ز درد بنالم، علی‌الخصوص


فصلی که گل شکفته شد و ارغوان رسید




اوحدی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,604
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,173
دولت عاشقان هوای تو است


راحت طالبان بلای تو است





کیمیای سعادت دو جهان


گرد خاک در سرای تو است





ناف آهو شود دهان کسی


که درو وصف کبریای تو است





سرمهٔ دیده‌ها بود خاکی


که گذرگاه آشنای تو است





ملک عالم به هیچ نشمارد


آنکه در کوی تو گدای تو است





به سحر ناز عاشقان با تو


از سر لطف دلگشای تو است





آنچه از ملک جاودان بیش است


عاشقان را در سرای تو است





آنچه از سیرت ملوک به است


خاک کوی فلک‌نمای تو است





از بلا هر کسی گریزان است


این رهی طالب بلای تو است





گر رضای تو در بلای من است


جان من بستهٔ رضای تو است





من ندانم ثنای تو به سزا


وصف تو لایق ثنای تو است





این تکاپوی و گفت و گوی فرید


همه در جستن عطای تو است




عطار_نیشابوری
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,604
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,174
گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم


من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم





هر زمان بی‌روی ماهی همدم آهی شوم


هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم





حلقه‌های موج بینم نقش گیسویی کشم


خنده‌های صبح بینم یاد رخساری کنم





گر سر یاری بود بخت نگونسار مرا


عاشقی‌ها با سر زلف نگونساری کنم





باز نشناسد مرا از سایه چشم رهگذار


تکیه چون از ناتوانی‌ها به دیواری کنم





درد خود را می‌برد از یاد گر من قصه‌ای


از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم





نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی


می‌روم تا آشیان در سایهٔ خاری کنم





رهی_معیری
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,604
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,175
چشمت را ببند ببوسمت،


بعد از آن سال ها


که بیهوده رفتند


بی آنکه من


هر صبح چرخ بزنم در اتاقت،


میان آن همه کاغذ


سنبل ها را روی میز بگذارم


بی آنکه بنشینم روبه رویت


قصه هایت را بخوانی، دنیا مال من شود .


چشمت را ببند برگردم


دستانم را بکشم روی شیشه ها


بگویم: شکوفه های پشت پنجره


چقدر بزرگ شده اند،


چقدر باران و بهار


به تن اتاق قشنگ است .


همه چیز را دوباره می سازیم


دوباره می رقصم میان دره ها و


رودخانه ادامه ی دامنم می شود.





فرناز_خان_احمدی
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,604
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,176
هزار سختی اگر بر من آید آسان است


که دوستی و ارادت هزار چندان است





سفر دراز نباشد به پای طالب دوست


که خار دشت محبت گل است و ریحان است





اگر تو جور کنی جور نیست، تربیتست


و گر تو داغ نهی داغ نیست، درمان است





نه آبروی که گر خون دل بخواهی ریخت


مخالفت نکنم آن کنم که فرمان است





ز عقل من عجب آید صوابگویان را


که دل به دست تو دادن خِلاف در جان است





من از کنار تو دور اوفتاده‌ام نه عجب


گرم قرار نباشد، که داغِ هجران است





عجب در آن سر زلف مُعَنْبَرِ مَفتول


که در کنار تو خسبد چرا پریشان است؟





جماعتی که ندانند حظ روحانی


تفاوتی که میان دَواب و انسان است





گمان برند که در باغ عشق، سعدی را


نظر به سیب زنخدان و نار پستان است





مرا هرآینه خاموش بودن اولی‌تر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,604
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,177
می دانم کسی در این اتاق نیست،


و شهر خالی است،


و همه ی میدانهای این شهر خالی، خالی ست،


اما من کوچه های غبارآلود را دوست دارم،


و باران کوچه های غبار آلود را.


من آن ها را که شکست خورده اند


و غمگین اند


دوست دارم،


و آن ها را که پیروز شده اند


و باز غمگین اند،


دوست دارم.




پطروسیان
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,604
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,178
گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم


من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم





هر زمان بی‌روی ماهی همدم آهی شوم


هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم





حلقه‌های موج بینم نقش گیسویی کشم


خنده‌های صبح بینم یاد رخساری کنم





گر سر یاری بود بخت نگونسار مرا


عاشقی‌ها با سر زلف نگونساری کنم





باز نشناسد مرا از سایه چشم رهگذار


تکیه چون از ناتوانی‌ها به دیواری کنم





درد خود را می‌برد از یاد گر من قصه‌ای


از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم





نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی


می‌روم تا آشیان در سایهٔ خاری کنم



رهی_معیری
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,604
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,179
می توانستم شاعری باشم


بی درد، پُرافاده، خودپسد،


پرده بردارِ پتيارگانی


که بر ستمديدگانِ ترس خورده


حکومت می کنند.


می دانم!


گلوله را با کلمه می نويسند


اما وقتی که از کلمات


شَقی ترين گلوله ها را می سازند،


چاره ی چريکی چون من چيست؟


کلمات


راهگشایِ آگاهیِ آدمی ست


و ما نيز


سرانجام


بر سر معنایِ زندگی متحد خواهيم شد:


کلمه، کلمه ی نجات!مردم


ترانه ای از اين دست می طلبند...



ارنستو_چگوارا


آرژانتین
 
امضا : Arjmand

Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,604
پسندها
5,021
امتیازها
35,773
مدال‌ها
19
  • #1,180
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی‌ است


پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی‌ است





انفرادی شده سلول به سلول تنم


خود من در خود من در خود من زندانی‌ است





به جز اینجا که منم هرچه بخواهی جا هست


به جز آنجا که تویی هرچه بخواهم جا نیست





ابرها طرحی از اندام تو را می‌سازند


که چنین آب و هوای غزلم بارانی‌ است





شعر آنی‌ است که دور لب تو می گردد


شاعری لذت خوبی است که در لب خوانی‌ است





دوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاست


دوستم داشته باش عشق به این آسانی ا‌ست‌!




حسین_جنت_مکان
 
امضا : Arjmand
عقب
بالا