نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 734
  • بازدیدها 4,683
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
3,750
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
  • #591
کای مونس شکسته‌دلان، حال ما ببین


ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین


اولاد خویش را که شفیعان محشرند


در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین


در خُلد، بر حجابِ دو کونْ آستین‌ فشان


واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین


نی نی؛ برآ چو ابر خروشان به کربلا


طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین


تن‌های کشتگان همه در خاک و خون نگر


سرهای سروران همه بر نیزه‌ها ببین


آن سر که بود بر سرِ دوش نبی مدام


یک نیزه‌اش ز دوشِ مخالفْ جدا، ببین


آن تن که بود پرورشش در کنار تو


غلتان به خاک معرکهٔ کربلا ببین


یا بضعةالرسول، ز ابن زیادْ داد!


کو خاک اهل بیتِ رسالت به باد داد


خاموش محتشم که دل سنگ آب شد


بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد


خاموش محتشم که از این حرف سوزناک


مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد


خاموش محتشم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
3,750
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
  • #592
سحرم هاتف میخانه به دولت‌خواهی


گفت بازآی که دیرینه این درگاهی





همچو جم جرعه ما کش که ز سرّ دو جهان


پرتو جام جهان‌بین دهدت آگاهی





بر در میکده رندان قلندر باشند


که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی





خشتْ زیر سر و بر تارک هفت‌اختر پای


دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی





سر ما و در میخانه که طرف بامش


به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی





قطع این مرحله بی‌همرهی خضر مکن


ظلمات است بترس از خطر گمراهی





اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل


کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی





تو دم فقر ندانی زدن از دست مده


مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی





حافظِ خام‌طمع شرمی از این قصّه بدار


عملت چیست که فردوس برین می‌خواهی‌؟





حافظ
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
3,750
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
  • #593
من مسلمانم


قبله ام یک گل سرخ


جانمازم ، چشمه


مُهرم نور


دشت ، سجاده ی من


من


وضو با تپش پنجره ها می گیرم


در نمازم


جریان دارد ماه ،


جریان دارد طیف


سنگ


از پشت نمازم پیداست...





سهراب_سپهری
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
3,750
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
  • #594
عشقْ بازیچه و حکایت نیست


در ره عاشقی شکایت نیست





حُسن معشوق را چو نیست کران


درد عشاق را نهایت نیست





مبر این ظن که عشق را به جهان


جز به دل بردنش ولایت نیست





رایت عشق آشکارا بِه


زان که در عشق روی و رایت نیست





عالَم عِلم نیست عالم عشق


رؤیتِ صدق چون روایت نیست





هر که عاشق شناسد از معشوق


قوّت عشق او بغایت نیست





هر چه داری چو دل بباید باخت


عاشقی را دلی کفایت نیست





به هدایت نیامدست از کفر


هر کرا کفر چون هدایت نیست





کس به دعوی، به دوستی نرسد


چون ز معنی درو سرایت نیست





نیک بشناس کانچه مقصودست


بجز از تحفه و عنایت نیست





سنایی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
3,750
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
  • #595
باور نمی آید هنوزم از دل تو


کر مهریاران کهن دل بر گرفتی


قدر تو من می دانم و می گویمش باز


تا کس نگوید گفتنی ها را نگفتی


چون گوشواری زینت گوش زمانست


آن قیمتی درهای بی همتا که سفتی


عهد و عطای حاکمان چندان نپاید


از مهر مردم تن مزن! گفتم، شنفتی؟


اشک روان سایه پیک مهربانیست


از دیده افتادی ولی از دل نرفتی




هوشنگ_ابتهاج
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
3,750
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
  • #596
مکن ای دوست ملامت منِ سودایی را


که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را





صبرم از دوست مفرمای که هرگز با هم


اتفاقی نبُوَد عشق و شکیبایی را





مَطَلب دانش از آن کس که بر آب دیده


شسته باشد ورق دفتر دانایی را





دیده خون گشت ز دیدار نگارم محروم


بهر خوبان بکشم منت بینایی را





ننگرد مردم چشمم به جمالی دیگر


کاعتباری نبود مردم هر جایی را





گر زبانم نکند یاد تو خاموشی به


عاشقم بهر سخن‌های تو گویایی را





آفریده‌ست تو را بهر بهشت آرایی


چون گل و لاله و نرگس چمن آرایی را





روی‌ها را همه دارند ز زیبایی دوست


دوست دارم سبب روی تو زیبایی را





چون نظر کرد به چشم و سر زلف تو همام


یافت مستی و پریشانی و شیدایی را





همام_تبریزی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
3,750
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
  • #597
آدم‌ها


وقتی می‌آیند


موسیقی‌شان را هم با خودشان می‌آورند...


ولی وقتی می‌روند


با خود نمی‌برند‌‌ !


آدم‌ها


می‌آیند


و می‌روند


ولی در دلتنگی‌هایمان‌‌


شعرهایمان‌‌


رؤیاهای خیس شبانه‌‌مان می‌مانند‌‌‌ !





هرتا_مولر
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
3,750
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
  • #598
مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت


دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت





گوشه‌ای گیرم و من بعد نیایم سویت


نکنم بار دگر یاد قد دلجویت





دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت


سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت





بشنو پند و مکن قصد دل‌آزردهٔ خویش


ورنه بسیار پشیمان شوی از کردهٔ خویش را





چند صبح آیم و از خاک درت شام روم؟


از سر کوی تو خودکام به ناکام روم





صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم


از پیت آیم و با من نشوی رام روم





دور دور از تو من تیره سرانجام روم


نبود زَهره که همراه تو یک گام روم





کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد؟


جان من ، این روشی نیست که نیکو باشد





از چه با من نشوی یار چه می‌پرهیزی؟


یار شو با من بیمار چه می‌پرهیزی؟





چیست مانع ز من زار چه می‌پرهیزی؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
3,750
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
  • #599
دلم دل از هوس یار بر نمی‌گیرد


طریق مردم هشیار بر نمی‌گیرد





بلای عشق خدایا ز جان ما برگیر


که جان من دل از این کار بر نمی‌گیرد





همی‌گدازم و می‌سازم و شکیباییست


که پرده از سر اسرار بر نمی‌گیرد





وجود خسته من زیر بار جور فلک


جفای یار به سربار بر نمی‌گیرد





چرواست گر نکند یار دعوی یاری


چو بار غم ز دل یار بر نمی‌گیرد





چه باشد ار به وفا دست گیردم یک بار


گرم ز دست به یک بار بر نمی‌گیرد





بسوخت سعدی در دوزخ فراق و هنوز


طمع ز وعده دیدار بر نمی‌گیرد





سعدی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,407
پسندها
3,750
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
  • #600
ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا





ش*ر..اب نور به رگ‌های شب دوید بیا











ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت





گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا











شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من





پیاپی از همه‌سو خطّ زر کشید بیا











ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم





ز غصّه زنگ من و رنگ شب پرید بیا











به وقت مرگم اگر تازه می‌کنی دیدار





به‌هوش باش که هنگام آن رسید بیا











به گام‌های کسان می‌برم گمان که تویی





دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا











نیامدی که فلک خوشه‌خوشه پروین داشت





کنون که دست سحر دانه‌دانه چید بیا











امیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکسته‌ی تویی





مرا مخواه از این بیش ناامید بیا

سیمین بهبهانی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand
عقب
بالا