دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 614
  • بازدیدها 3,866
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی فرهنگ و مذهب
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,165
پسندها
3,229
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #601
مرا هزار امید است و هر هزار تویی





شروع شادی و پایان انتظار تویی











بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت





چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی











دلم ز هر چه به غیر از تو بود خالی ماند





در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی











شهاب زودگذر لحظه‌های بوالهوسی است





ستاره‌ای که بخندد به شام تار تویی











جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند





چه باک زان همه دشمن چو دوست‌دار تویی











دلم صراحی لبریز آرزومندی است





مرا هزار امید است و هر هزار تویی


سیمین بهبهانی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی فرهنگ و مذهب
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,165
پسندها
3,229
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #602
چه دلی، ای دل آشفته که دلدار نداری!





گر تو بیمار غمی، از چه پرستار نداری؟






شب مهتاب همان به که از این درد بمیری





تو که با ماه‌رخی وعده‌ی دیدار نداری






راز اندوه ِ مرا از من آزرده چه پرسی





خون مَیفْشان ز دلم گر سر آزار نداری






گل بی‌خار جهانی که ز نیکو سیرانی





قول سعدی است که با او سرِ انکار نداری






ای سرانگشت من! این زلف سیه را ز چه پیچی؟





که در این حلقه‌ی زنجیر گرفتار نداری






دل بیمار ز کف رفت و جز این نیست سزایت





که طبیبی پی ِ بهبودی ِ بیمار نداری






گر چه سیمین، به غزل ها سخن از یار سرودی





به خدا یار نداری! به خدا یار نداری!


سیمین بهبهانی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی فرهنگ و مذهب
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,165
پسندها
3,229
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #603
شوریده‌ی آزرده‌دل ِ بی‌سرو پا من





در شهر شما عاشق انگشت‌نما من





دیوانه‌تر از مردم دیوانه اگر هست





جانا، به خدا من… به خدا من… به خدا من

شاه ِ‌همه خوبان سخنگوی غزل‌ساز





اما به در خانه‌ی عشق تو گدا من





یک دم، نه به یاد من و رنجوریِ من تو





یک عمر، گرفتار به زنجیر وفا من

ای شیر شکاران سیه‌موی سیه‌چشم!





آهوی گرفتار به زندان شما من





آن روح پریشان سفرجوی جهانگرد





همراه به هر قافله چون بانگ درا، من





تا بیشتر از غم، دل دیوانه بسوزد





برداشته شب تا به سحر دست دعا من





با کلک عشق، خط تمنا کشید و رفت





یک شعر عاشقانه از سیمین بهبهانی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی فرهنگ و مذهب
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,165
پسندها
3,229
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #604
هم‌چون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت





ما را چو گل دمی به سوی خود کشید و رفت











بر دفترِ خیالِ پریشان من، شبی





با کلک عشق، خط تمنا کشید و رفت











در آسمان خاطرم آن اختر امید





دردا که چون شهاب طلایی دوید و رفت











برگو، خدای را، به دیار که می‌دمد





آن صبح کاذبی که به شامم دمید و رفت











یاد شکیب‌سوز تو – ای آشنا – شبی





در موج عطرِ بستر من آرمید و رفت











در آفتاب لطف تو تا دیگری نشست





چون سایه عاشق تو به کنجی خزید و رفت











ترسم چو بازآیی و پرسم ز عشق خویش





گویی چو شور مستیم از سر پرید و رفت











سیمین! اگرچه رفت و تو تنها شدی ولیک





این بس که در دلت شرری آفرید و رفت

سیمین بهبهانی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی فرهنگ و مذهب
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,165
پسندها
3,229
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #605
چرا رفتی، چرا؟ من بی‌قرارم





به سر، سودای آغوش تو دارم











نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟





ندیدی جانم از غم ناشکیبا است؟





‌‌





نه هنگام گل و فصل بهار است؟





نه عاشق در بهاران بی قرار است؟











نگفتم با لبان بسته‌ی خویش





به تو راز درون خسته‌ی خویش؟











خروش از چشم من نشنید گوشت؟





نیاورد از خروشم در خروشت؟











اگر جانت ز جانم آگهی داشت





چرا بی‌تابی‌ام را سهل انگاشت؟…











خیالت گرچه عمری یار من بود





امیدت گرچه در پندار من بود











بیا امشب شرابی دیگرم ده





ز مینای حقیقت ساغرم ده











دل دیوانه را دیوانه‌تر کن





مرا از هر دو عالم بی‌خبر کن











بیا! دنیا دو روزی بیشتر نیست





پی ِ فرداش فردای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی فرهنگ و مذهب
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,165
پسندها
3,229
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #606
یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم، زجرش دهم، خوارش کنم، زارش کنم

از خنده‌های دلنشین، وز بوسه‌های آتشین
صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم

بندی به پایش افکنم، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر، کالای بازارش کنم

گوید: میفزا قهر خود، گویم: بکاهم مهر خود
گوید که: کمتر کن جفا، گویم که: بسیارش کنم

هر شامگه در خانه‌ای، چابک‌تر از پروانه‌ای
رقصم بر بیگانه‌ای، وز خویش بیزارش کنم

چون بینم آن شیدای من، فارغ شد از سودای من
منزل کنم در کوی او، باشد که دیدارش کنم

گیسوی خود افشان کنم، جادوی خود گریان کنم
با گونه‌گون سوگندها بار دگر یارش کنم

چون یار شد بار دگر، کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم

سیمین دانشور
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی فرهنگ و مذهب
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,165
پسندها
3,229
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #607
آتش به زندان افتاد
ای داد از آن شب، ای داد!
ابلیس می‌زد فریاد:
«های‌ ای نرون! روحت شاد!»

صد نارون، قیراندود
از دود پیچان می‌شد،
صد بیدبُن، خونالود
از شعله رقصان می‌زاد

دیوانه آتش افروخت
وان خیل زندانی سوخت
خاکستر از آنان کو؟
تا سوی ما آرد باد

سنگی نه و گوری نه
اوراق مسطوری نه
نام و نشان از آنان
دیگر که دارد در یاد؟





نه نه! که آنان پاکند
روشنگر افلاکند
هر اختری از آنان
هرشب خبر خواهد داد

سخت است سخت، اما من
دانم که فردا دشمن
پا تا به‌سر خواهد سوخت
در آتش این بیداد

ای مادران! دستادست
شورنده صف باید بست
تا دل بترکد از دیو
فریاد! با هم فریاد!

سیمین دانشور
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی فرهنگ و مذهب
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,165
پسندها
3,229
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #608
سکوتِ حق، صدا دارد / دریغ! گوش باور نیست
گرفتم این که من مُردم / مگر صدای دیگر نیست؟

گرفتم این‌که برکندید / زبانِ شعرِ حق‌گو را
درین جهانِ پهناور / مگر دگر سخن‌ور نیست؟

مبند راهْ بر آهم / کزین حقیقت آگاهم:
صدای بی‌صدایی‌ها / زِ انفجار کم‌تر نیست.

چنان به نفرت آلودید / بهار و خرّمی‌ها را
که چشم حیرتم دیگر / نظرگشا به منظر نیست:

برادری که می‌ریزد / به خاک، خونِ خواهر را
درست بود اگر گفتم / که «دیو و دد، برادر نیست!»

مرا به فتنه‌انگیزی / به خیره متّهم کردید
من آن‌چه دیده‌ام، گفتم؛ / نگفتنم مُیسّر نیست

سخن، درشت اگر گفتم / حکایت از خطر گفتم
پذیره‌اش نشد یک تن / اگرچه‌ گوش‌ها کر نیست

که گفت خلق عالم را / به خویش دشمن انگارید؟
کجا چنین مُقرّر شد / که دوستی مُقدّر نیست؟

به آیتِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی فرهنگ و مذهب
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,165
پسندها
3,229
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #609
هنوز موی بسته را / اگر به شانه وا کنم
بسا اسیر خسته را / ز حلقه‌ها رها کنم

هنوز خیل عاشقان / امید بسته در زمان
خوشند و م**س.ت ازین گمان / که کامشان روا کنم

مرا همین ز شعر بس، / که م**س.ت باده‌ی هوس
ز روی و مو به هر نفس / هزار ماجرا کنم!

از این کلام مختصر / مرا قضا شد این قدَر
که تُرّهات خویش را / نثار طرّه‌ها کنم!

ز قامت حقیقتی / به پا نشد قیامتی
من از فریب قامتی / قیامتی به پا کنم

کلام مقتضای حق / تباه شد به هر ورق
چه چاره غیر آن که من / خلاف مقتضا کنم؟

گرفته گوش داوران / فتاده کار، با کران
در این سکوت بی‌کران / بگو که را صدا کنم؟

حکایت «سر و زبان» / درست شد به امتحان
به «سرخ» بند بسته‌ام / که «سبز» را رها کنم

تلاش بی‌ثمر مرا / کشید سوی قهقرا
چو آب می‌رود «چنین» / چرا «چنان» شنا کنم؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار انجمن + مدیر بازنشسته‌ی فرهنگ و مذهب
خبرنگار
تاریخ ثبت‌نام
30/9/20
ارسالی‌ها
2,165
پسندها
3,229
امتیازها
24,473
مدال‌ها
17
سطح
14
 
  • #610
دوش، یاری درِ سرا زده بود:
بخت بیدار از در آمده بود.

پیش ازین می‌نشاندمش به نشاط
برِ خوانی که رشک مائده بود.

ماحَضَر هیچ، گرچه پیش از این،
ناز و نعمت به محضرم رده بود.

مِی؟ چه گویم که شرم بود و عرق،
گرچه زین پیش، خانه میکده بود.

گوشت؟ – دیدم که خُردَکی چربی،
خُردَکی استخوان یخ‌زده بود.

کره شاید نصیب من می‌شد؛
گر امیدم به عمر یک سده بود!

میوه چون شهد، لیک در بازار؛
بهره ما را از او، مشاهده بود!

حال، ناگفته آشکارا شد،
که زبان مُرده بود و زائده بود.
.
.
.
گفت: کو پای راه‌پیمایی‌ت ؟
گفتم: ای کاشکی قلم شده بود!…

سیمین دانشور
 
امضا : Tahmine Arjmand
عقب
بالا