متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,059
  • بازدیدها 8,143
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,280
پسندها
4,849
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #731
اندر این گوشه خاموش فراموش شده

کز دم سردش هر شمعی خاموش شده

یاد رنگینی در خاطر من

گریه می‌انگیزد

ارغوانم آنجاست

ارغوانم تنهاست

ارغوانم دارد می‌گرید

چون دل من که چنین خون ‌آلود

هر دم از دیده فرو می‌ریزد

ارغوان

این چه رازیست که هر بار بهار

با عزای دل ما می‌آید؟

که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است

وین چنین بر جگر سوختگان

داغ بر داغ می‌افزاید؟

ارغوان پنجه خونین زمین

دامن صبح بگیر

وز سواران خرامنده خورشید بپرس

کی بر این درد غم می‌گذرند؟

ارغوان خوشه خون

بامدادان که کبوترها

بر لب پنجره باز سحر غلغله می‌آغازند

جان گل رنگ مرا

بر سر دست بگیر

به تماشاگه پرواز ببر

آه بشتاب که هم پروازان

نگران غم هم پروازند

ارغوان بیرق گلگون بهار

تو برافراشته باش

شعر خونبار منی

یاد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,280
پسندها
4,849
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #732
زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست

گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست

جانم بگير و صحبت جانانه‌ام ببخش

كز جان شكيب هست و ز جانان شكيب نيست

گم گشته‌ی ديار محبت كجا رود؟

نام حبيب هست و نشان حبيب نيست

عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد

ای خواجه درد هست و لیكن طبیب نیست

در كار عشق او كه جهانیش مدعی است

اين شكر چون كنیم كه ما را رقیب نیست

جانا نصاب حسن تو حد كمال یافت

وین بخت بین كه از تو هنوزم نصیب نیست

گلبانگ سایه گوش كن ای سرو خوش خرام

كاین سوز دل به نـاله‌ی هر عندليب نيست

ابتهاج
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,280
پسندها
4,849
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #733
الا ای غمت، شادیِ جان ما


تویی راحت جان پژمان ما





دلی کو جهانیست بردی، برو


چه افتاده یی در پیِ جان ما





پری رویی از مردمت باک نیست


زدیوان نترسد سلیمان ما





غم تو چو کرد از دل ما حَرَم


چو کعبه شریفست ارکان ما





چو از مشرب عشقت آبی خوریم


زدنیا بریده شود نان ما





چرا ما ز مردم گدایی کنیم


جهان سر به سر، مُلک سلطان ما





همین بخت واقبال مارا بس است


که ما آن اوییم و اوآن ما





نگیریم چون عنکبوتان ، مگس


که عَنقا شکارند مرغان ما





ندانم که بی اینچنین خار وگل


به دست کِه بودی گریبان ما؟





ننالم ز فرقت اگر روز وصل


برآید ز شب های هجران ما





چو یوسف به یعقوب خواهد رسید


سُرورست در بیتِ اُحزان ما...





سیف_فرقانی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,280
پسندها
4,849
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #734
توی این شعر


تاریخ تولد تو کمی خط خورده است


مرا ببخش عزیزم …


شعری فراموشکار است و دیوانه


اگر بپرسی :دوستت دارم


بی درنگ می گویم:


دلم یک پرنده می خواهد


یک پرنده ی وحشی


مثل همان عقاب باشکوه


که یک روز


خواب آرامش را


میان سنگ های کوهستانش رها کرد


و به رویای من آمد.


باز هم اگر بپرسی: دوستت دارم


خواهم گفت:


مرا کمی مهربان تر نگاه کن!





پروین_سلاجقه
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,280
پسندها
4,849
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #735
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است


ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است





گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری


دانی که رسیدن هنر گام زمان است





آبی که بر آسود زمینش بخورد زود


دریا شود آن رود که پیوسته روان است





باشد که یکی هم به نشانی بنشیند


بس تیر که در چله این کهنه کمان است





از روی تو دل کندنم آموخت زمانه


این دیده از آن روست که خونابه فشان است





ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی


دردیست در این سینه که همزاد جهان است





از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند


یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است





خون می چکد از دیده در این کنج صبوری


این صبر که من می کن افشردن جان است





از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود


گنجی است که اندر قدم راهروان است





هوشنگ_ابتهاج
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,280
پسندها
4,849
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #736
آستینم دارد پر می شود از معجزه


باید به اصل ماجرا برگردم


تبر را از ابراهیم بگیرم


عصا را از موسی


شاید هم در را


کورهای مادرزاد را شفا بدهم


و دختران قبیله را عروس کنم


باید از طور بالا بروم


و یک آسمان وحی بیاورم


تا سیاه های برزنگی


یکی یکی سپید شوند


و بی آنکه آب از آب تکان بخورد


چاک پیراهن نیل را بدوزم .


مریم ! کمی به عقب برگرد


نوزادت را به غارهای سنگی ببر


و سیصد و نه سال بخوابان


تا من شبانه صلیب را بشکنم


و تبر را در آغوش خدایان بگذارم


و آنقدر دستم را در آستینم بچرخانم


تا معجزه اتفاق بیفتد .


من دارم پیامبر بودنم را احساس می کنم !





خادمی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,280
پسندها
4,849
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #737
مجبور نیستی خوب باشی


مجبور نیستی روی زانوانت


برای هزارها مایل


در میان بیابان ، نادمانه گام برداری.


فقط باید بگذاری آن موجود ملایمِ تن تو


دوست بدارد آنچه را که دوست دارد.


هر آن‌که هستی


هرچه‌قدر تنها باشی


جهان ، خودش را


برای پندارها و آرزوهایت تقدیم خواهد کرد


و تورا فراخواهد خواند


همچون غازهای وحشی


تند و درشت و اعجاب انگیز


و بارها و بارها جایگاهت را


در تبار اشیا آشکار خواهد کرد...




الیور
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,280
پسندها
4,849
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #738
آیینه‌ایم، هرچه بگویی به ما تویی


نامهربان سنگدل بی‌وفا تویی





آنکس که نیست جز تو کسی در دلش، منم


آنکس که برده است ز خاطر مرا تویی





ای عشق! در صحیفهٔ تقدیر من چرا


هر قصه‌ای‌ست، راوی آن ماجرا تویی





سنگم زدند خلق و تو انداختی گِلی


بیگانه‌ای میان هزار آشنا تویی





خون گریه کن به حال من ای شیشهٔ ش*ر..اب!


تنها حریف درد من این روزها تویی





فاضل_نظری
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,280
پسندها
4,849
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #739
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی


دودم به سر برآمد زین آتش نهانی





شیراز در نبسته‌ست از کاروان ولیکن


ما را نمی‌گشایند از قید مهربانی





اشتر که اختیارش در دست خود نباشد


می‌بایدش کشیدن باری به ناتوانی





خون هزار وامق خوردی به دلفریبی


دست از هزار عذرا بردی به دلستانی





صورت نگار چینی بی خویشتن بماند


گر صورتت ببیند سر تا به سر معانی





ای بر در سرایت غوغای عشقبازان


همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی





تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید


تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی





می‌گفتمت که جانی دیگر دریغم آید


گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی





سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی


صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی





اول چنین نبودی باری حقیقتی شد


دی حظ نفس بودی امروز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,280
پسندها
4,849
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #740
کارت ای یار به من غیر ستمکاری نیست


مگرت با من آزرده ، سرِ یاری نیست





نی خطا گفتم از این جور و جفا دست مدار


که جفای تو به جز عین وفاداری نیست





چه غم ار خوار جهانی شدم اندر طلبت


بهر همچون تو گلی خارشدن خواری نیست





بسته ی دام تو از هر دو جهان آزاد است


اوفتادن به کمند تو گرفتاری نیست





هرچه خواهی ز عجایب ز فلک بتوان ديد


نیست نقشی که در این پرده ی زنگاری نیست





هر گنه میکنی آزار دل خلق مكن


که بتر هیچ گناهی ز دل آزاری نیست





به یکی تیر مژه،صید دو صد دل کردی


تا نگویند خدنگ مژه ات کاری نیست





ای خوشا مستی و مدهوشی و آسوده دلی


که به جز غصه و غم حاصل هشیاری نیست





دوش میگفت کسی زردی رخسار صغیر


چاره اش هیچ به جز باده ی گلزاری نیست





محمد_حسین_صغیر_اصفهانی
 
امضا : Tahmine Arjmand
عقب
بالا