فال شب یلدا

دفتر شعر دفتر شعر، شعر را دوست دارم | کاربر Tahmine Arjmand

  • نویسنده موضوع آبی پَرَست؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,059
  • بازدیدها 8,097
  • کاربران تگ شده هیچ

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,275
پسندها
4,846
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #841
هر چه در روی تو گویند به زیبایی، هست


وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی، هست





سروها دیدم در باغ و تأمل کردم


قامتی نیست که چون تو به دلارایی هست





ای که مانندِ تو بلبل به سخندانی نیست


نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست





نه تو را از منِ مسکین، نه گل خندان را


خبر از مشغله ی بلبل سودایی هست





راست گفتی که فرج یابی اگر صبر کنی


صبر نیکست کسی را که توانایی هست





هرگز از دوست شنیدی که کسی بشکیبد


دوستی نیست در آن دل، که شکیبایی هست





خبر از عشق نبودست و نباشد همه عمر


هر که او را خبر از شنعت و رسوایی هست





آن نه تنهاست که با یاد تو انسی دارد


تا نگویی که مرا طاقت تنهایی هست





همه را دیده به رویت نگرانست ولیک


همه کس را نتوان گفت که بینایی هست





گفته بودی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,275
پسندها
4,846
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #842
ای زندگی بردار دست از امتحانم!


چیزی نه می دانم نه می خواهم بدانم





دلسنگ یا دلتنگ ! چون کوهی زمینگیر


از آسمان، دلخوش به یک رنگین کمانم





کوتاهیِ عمر گل، از بالا نشینی ست


اکنون که می بینند خوارم، ،در امانم!





دلبسته ی افلاکم و پابسته ی خاک


فواره ای بین زمین و آسمانم





آن روز اگر خود بال خود را می شکستم


اکنون نمی گفتم بمانم یا نمانم؟!





فاضل_نظری
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,275
پسندها
4,846
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #843
صبا به تهنیت پیر می‌فروش آمد


که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد





هوا، مسیحِ نفَس گشت و باد، نافه گشای


درخت، سبز شد و مرغ، در خروش آمد





تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار


که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد





به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش


که این سخن، سحر از هاتفم به گوش آمد





ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد


چه گوش کرد که باده، زبان خموش آمد








چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس


سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد





زخانقاه به میخانه می‌رود حافظ


مگر زمستی زهد ریا به هوش آمد...





حافظ
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,275
پسندها
4,846
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #844
گاهی به خدا نفس کشیدن، سخت است


یعنی نفسی تو را ندیدن، سخت است





با زورِ مُسکنِ قوی خوابیدن


با دلهره از خواب پریدن، سخت است





عاشق نشدی، زندگی ات تلخ شود


تا درک کنی که دل بریدن، سخت است





بعد از تو خدا شبیهِ تو خلق نکرد


یعنی که شبیه ات آفریدن، سخت است





هر روز سرِ کوچه نشستن تا شب


از فاصله های دور دیدن، سخت است





حقا که تو سهم من نبودی حالا


فهمیدن این درد، شدیدن سخت است





باشد تو برو زندگی ات شاد؛ ولی


بی تو به خدا نفس کشیدن سخت است





بهناز_جعفری
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,275
پسندها
4,846
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #845
اندیشه مکن که بهار است


و تو، نرگس و سوسن نیستی!


به حسرت زنده رود،


زنده نمی شود رود!


خاکت را زیر و رو کن،


ریشه و آبی مباد که نمانده باشد!


سقفی دارد زندگی،


کف نیستی ناپدید است،


به رنگ و بوی تو،


خود، شادمان می توان بود...





شمس_لنگرودی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,275
پسندها
4,846
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #846
سر بر خطِ عشق تو نهادیم دگربار


در دام بلای تو فتادیم دگربار





تا در شکن زلف تو بستیم دل خویش


خون جگر از دیده گشادیم دگربار





از بهر تو ما توبه و سوگند شکستیم


برکف قدحِ باده نهادیم دگربار





سرمایه و پیرایهٔ ما صبر و خرد بود


صبر و خرد از دست بدادیم دگربار





پیمودن بادست، سخن های من و تو


بستوهی و ما بر سرِ بادیم دگربار





هرچند که بودیم زهجران تو غمگین


امروز به دیدار تو شادیم دگربار





وصل تو چشیدیم و فراق تو کشیدیم


گویی که بمردیم و بزدایم دگربار





امیر_معزی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,275
پسندها
4,846
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #847
کآخر ای دوست، نخواهی پرسید


که دل از دوری رویت چه کشید؟


سوخت در آتش و خاکستر شد


وعده‌های تو به دادش نرسید





داغ ماتم شد و بر سینه نشست


اشک حسرت شد و بر خاک چکید


آن همه عهد، فراموشت شد؟


چشم من روشن، روی تو سپید





جان به لب آمده در ظلمت غم


کی به دادم رسی ای صبح امید؟


آخر این عشق، مرا خواهد کشت


عاقبت داغ مرا خواهی دید





دل پر درد”فریدون” مشکن


که خدا بر تو نخواهد بخشید





فریدون_مشیری
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,275
پسندها
4,846
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #848
دیدی دلا که یار نیامد


گرد آمد و سوار نیامد





بگداخت شمع و سوخت سراپای


وآن صبح زرنگار نیامد





آراستیم خانه و خوان را


وآن ضیف نامدار نیامد





دل را و شوق را و توان را


غم خورد و غمگسار نیامد





آن کاخ ها ز پایه فرو ریخت


وآن کرده ها به کار نیامد





سوزد دلم به رنج و شکیبت


ای باغبان! بهار نیامد





بشکفت بس شکوفه و پژمرد


اما گلی به بار نیامد





خشکید چشم چشمه و دیگر


آبی به جویبار نیامد





ای شیر پیر بسته به زنجیر


کز بندت ایچ عار نیامد





سویت حصار ، و پیک نجاتی


سوی تو و آن حصار نیامد





زی تشنه کشتگاه نجیبت


جز ابر زهربار نیامد





یکی از آن قوافل پربا ـ


ـ ران گهر نثار نیامد





ای نادر نوادر ایام


که ت فر و بخت ، یار نیامد





دیری گذشت و چون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,275
پسندها
4,846
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #849
ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم


به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم





من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم


که چون فرهاد باید شُست دست از جانِ شیرینم





تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم


اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم





برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد


که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم





ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم


کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم





دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید


که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم





تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید


روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم





رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه


مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم





سعدی
 
امضا : Tahmine Arjmand

Tahmine Arjmand

خبرنگار
سطح
15
 
ارسالی‌ها
3,275
پسندها
4,846
امتیازها
33,273
مدال‌ها
19
  • #850
اگر چه بين من و تو، هنوز ديوار است


ولى برای رسيدن، بهانه بسيار است





بر آن سريم كزين قصه، دست برداريم


مگر عزيز من! اين عشق، دست بردار است





كسى به جز خودم اى خوب من ، چه مى داند


كه از تو از تو بريدن ، چه قدر دشوار است





مخواه مصلحت انديش و ،منطقى باشم


نمی شود به خدا، پاى عشق در كار است





در آستانه ى رفتن، در امتداد غروب


دعاى من به تو تنها، خدا نگهدار است





كسى پس از تو خودش را به دار خواهد زد


كه در گزينش اين انتخاب، ناچار است ...





محمد_سلمانی
 
امضا : Tahmine Arjmand
عقب
بالا